موضوع : بررسی علل گسترش فساد اقتصادی
توضیح: این فایل به صورت ورد و آماده ی پرینت می باشد
مقدمه:
جامعه شناسان ميگويند هر اجتماعي بر اساس موازين خود داراي حركتي طبيعي است كه پيوند اجتماعي مردم را براي ادامه زندگي حفظ مي كند اگر عملي اتفاق افتد و اين پيوند را برهم زند و مشكلي براي حركت طبيعي جامعه ايجاد كند آن عمل را يك مسأله اجتماعي ميگويند. اگر جامعه را به ارگانيسم و سازمان بدني انسان تشبيه كنيم. دراين تشبيه مسائل و مفاسد اجتماعي بيماريهاي آن جامعه به حساب ميآيند و همان طور كه بيماريهاي جسمي قابل شناخت و علاجند بيماريهاي اجتماعي نيز قابل تشخيص و درمانند. منتها در درمان بيماريهاي اجتماعي بايد به علل بوجود آورنده آن مسائل يا بيماريها توجه داشت و بر اساس شناخت واقعي علل، راه درمان مناسبي ارائه نمود. ارتباط و وابستگي متقابل امور اجتماعي موجب ميشود كه يك مسأله اجتماعي به پيدايش مسايل اجتماعي ديگر كمك كند. مثلاً فقر و ستيز بين افرادي كه در محلات شلوغ و پرجمعيت فقرنشين شهرها زندگي مي كنند. موجب پيدايش و افزايش جرايم ديگر مانند دزدي، تجارت و فحشا مي شود و به همين دليل ميگوييم پيدايش يك مسأله اجتماعي، بدون مسائل اجتماعي ديگر وجود ندارد بلكه بدين معني است كه اوضاع و احوال موجود احتمال برخورد با مسائل اجتماعي ديگر را فراهم ميآورد و زمينه مساعدي براي پيدايش مسائل اجتماعي ديگر فراهم مي كند. هيچ انساني مجرم و گناهكار آفريده نميشود. شرايط نامتعادل اجتماعي- اقتصادي در جامعه ايجاد فساد مي كند. همچنين در صورتي كه بنيادها و نهادهاي اجتماعي پاسخي براي مسائل افراد جامعه نداشته باشند مفاسد اجتماعي به صورت تصاعدي بالا ميرود. چرا كه بنيادهاي اجتماعي مثل اعضاي اصلي بدن هستند كه بايد هر كدام كار خود را انجام دهند و تداخل وظايف باعث فساد همه آنها ميشود.
گام اول بيان مسأله
منظور از مسائل اجتماعي چيست؟ مسائل اجتماعي جامعه پديدههايي اجتماعي اعم از شرايط ساختاري و يا الگوهاي كنشي هستند كه در مسير تحولات اجتماعي بر سر راه توسعه يعني وضعيت موجود و وضعيت مطلوب مورد توجه مردم و گروههاي اجتماعي قرار مي گيرند و مانع تحقق اهداف و تهديد كننده ارزشها و كمال مطلوبهاي آنها ميشوند. اين پديده ها معمولا به وسيله انديشمندان اجتماعي به عنوان موانع توسعه (نظير خاصگراييهاي فرهنگي و اجتماعي) هزينههاي توسعه (نظير آلودگي محيط زيست) و آثار و تبعات عقبماندگي (نظير بيسوادي و خشونت) مورد شناسايي و ارزيابي قرار ميگيرند. مسائل اجتماعي به عنوان پديدههاي نامطلوب اذهان نخبگان و افكار عمومي مردم را به خود مشغول ميدارند به طوري كه نوعي وفاق و آمادگي جمعي براي مهار آنها پديد ميآيد كه مقامات رسمي كشور را به چارهجويي و اقدام عملي در جهت اصلاح و يا رفع و پيشگيري از آنها واميدارد.
مسائل اجتماعي داراي چه ويژگيهايي هستند:
الف) اجتماعي بودن و عمومي بودن مسائل اجتماعي محصول حيات اجتماعي انسانها در قالب واحدهاي اجتماعي مشخص چون گروه، قشر، طبقه, ايل، روستا، شهر، جامعه و نظاير آن هستند. با توجه به اين كه در عالم واقع هيچ جامعهاي وجود ندارد كه با مسائل اجتماعي روبهرو نباشد. لذا ميتوان گفت كه مسائل اجتماعي پديدهايي عمومي هستند كه در همه جوامع با كم و كيف متفاوت وجود دارند.
ب) جمعي و غير فردي بودن: مسائل اجتماعي پديدههايي جمعياند نه فردي، موانعي هستند كه بر سر راه توسعه واحد اجتماعي مشخصي قرار ميگيرند و يا پيامدها و عوارضي هستند كه ارزشها و كمال مطلوبهاي اكثريت اعضاي آن واحد تجمعي را تهديد ميكنند.
ج) تاريخي بودن: اغلب مسائل اجتماعي در يك فرايند تاريخي مشخص پديد ميآيند. بنابراين ابتدا به ساكن نيستند.
د) واقعي بودن: مسائل اجتماعي پديده هايي واقعي و قابل تجربه به معناي عام كلمه هستند. اصطلاح مسئلهيابي هم مبتني بر پيشفرض واقعي بودن مسائل اجتماعي است. در مسئله يابي محقق، مسائل اجتماعي موجود را در مييابد ولي در مسئله آفريني چيزي كه مسئله نيست تبديل به مسئله ميشود. حكايت آن كسي است كه ميگفت براي رفع خستگي ميخواهد به فلان شهر سفر كند. وقتي كه از وي سوال شد شما كه خسته نيستي، در پاسخ گفت وقتي به آن جا برسم خسته خواهم شد.
و: متغير و نسبي بودن: مسائل اجتماعي بر حسب زمان و مكان تغيير مييابند. مسائل امروزي جامعه ما با مسائل گذشته و آينده متفاوتاند. معمولاً هر چه از واحدهاي اجتماعي بزرگتر به طرف واحدهاي اجتماعي كوچكتر حركت كنيم. از مسائل عام به مسائل خاص هر واحد اجتماعي يا مسائل خرده نظامها و خرده فرهنگهاي درون آن واحد اجتماعي ميرسيم كه خاصتر و نسبيتراند.
ه) تنوع و تكثير مسائل اجتماعي: مسائل اجتماعي هم در درون هر جامعه و هم در بين جوامع، بسيار متنوع و متكثراند. مثلاً در جامعه ايران امروزي با مسائل فرهنگي و اجتماعي، سياسي، اقتصادي و زيست محيطي متعدد و متنوعي رو به رو هستيم كه هر دسته از آنها را ميتوان به دستههاي كوچكتري تقسيم كرد. مثلاً مسائل فرهنگي به مسائل ديني، هنري و علمي قابل تقسيم است.
ي) قابل كنترل بودن مسائل اجتماعي: مسائل اجتماعي قابل اصلاح، رفع و پيشگيرياند، ولي هر گونه دخل و تصرف در آنها موكول به شناخت ريشههاي آنها در همه ابعاد واحد اجتماعي ذيربط است. يافتههاي علمي بايد در قالب برنامهريزيهاي كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت به كار گرفته شوند و نتايج و عملكرد آن برنامهها نيز مورد ارزشيابي علمي قرار گيرد تا با تداوم تعاملات بين اصحاب انديشه، مردم و مسئولان زمينههاي نهادمند و مناسبي براي اصلاح رفع و يا پيشگيري از مسائل اجتماعي پديد آيد. برخي مسائل اجتماعي ذاتي نظام اجتماعي غالب جامعه هستند. و بنابراين ممكن است. در قالب نظام اجتماعتي موجود قابل حل نباشندو در اين صورت خود نظام موجود مانع اصلي تحول و تكامل و عمدهترين مسئله اجتماعي جامعه محسوب ميشود. تحت چنين شرايطي است كه مردم به انقلاب و تحول نظام موجود گرايش پيدا ميكنند.
مفاسد اجتماعي در جوامع:
پس از جنگ جهاني دوم و پس از دستيابي ابرقدرتها به صنعت و تكنولوژي پيشرفته و توسعه و گسترش روز افزون كارخانجات مختلف، صاحبان صنايع و سرمايهداران و توليدكنندگان استعماري پس از پر شدن انبار توليدات وكمبود بازار مصرف داخلي درصدد بازاريابي برآمدند ولي تحقق اين امر دو شرط اساسي داشت.
اول: اينكه مخطورات سياسي وجود نداشته باشد وصاحبان صنايع بتوانند بدون هيچ مانعي كالاهاي خود را در بازارهاي كشف شده به فروش برسانند.
دوم: تقاضا وجود داشته باشد. يعني كالاهاي توليد شده در كارخانجات و صنايع شده غرب در كشورهاي مربوطه (جهان سوم) خريدار داشته باشد. قدرتهاي استعماري و بدنبال آن صاحبان صنايع براي تحقق شرط اول به قدرت نظامي، سياسي متوسل شده و با از ميان برداشتن موانع سياسي شرايط لازم را جهت سرازير شدن كالاهاي بنجل خود و به يغما بردن مواد اوليه و منابع طبيعي و زيرزميني كشورهاي ياد شده فراهم ساختند و به منظور تحقق شرط دوم، هجوم فرهنگي، وابستگي فرهنگي و غربزدگي را در كشورهاي مورد نظر تعميق نموده و با تحميل عادات و طرز تفكر و طرز زندگي و قالبهاي غربي كوشيدند براي توليدات و مصنوعات كارخانجات خود تقاضا ايجاد نمايند. در اين ميان اعتقادات ملي و مذهبي و ارزشها و گرايشهاي اين كشورها بويژه ممالك اسلامي سد و مانع برزگي براي غارتگران و سوداگران استعماري موجب ميشد. زيرا مسلمين با اعتقاداتي كه داشتند به آساني مظاهر فريبنده فرهنگ غرب را نميپذيرفتند. از اين رو استعمارگران و توليدكنندگان غربي چاره را در تغيير رويكرد ملتها به دين و مقدسات مذهبي و از بين بردن تعصبات و اعتقادات حياتي مسلمانان ديدند.
فهرست مطالبعنوان صفحه
1- مقدمه 2
2- بيان مسأله 3
3- شرح پيامدها و عوارض مسأله 9
4- علل بروز و ظهور مسأله 11
5- ارائه راهحلها 21
6- نتايج مورد انتظار 21
7- منابع 23