موضوع : تبیین نظری مدل نیازمدار شخصیت و عقب ماندگی ذهنی
توضیح: این فایل به صورت ورد و آماده ی پرینت می باشد
چكيده:
هدف مقاله حاضر كشف شخصيت افراد عقب مانده ذهني و تبيين آن بر پايه يك مدل نياز مدار شخصيت كه شامل مولفه هايي چون منابع، نيازها و ارزشها است، ميباشد. كودكان عقب مانده ذهني به اقتضاء مراحل رشد و تحول در طي زندگي نوعاً با تكاليفي روبرو ميشوند كه برايشان آن قدر مشكل است كه از انجام آن ناتوانند و لذت نمي برند. به نظر مي رسد براي اين كودكان، انجام اموري كه به نظر بسياري سخت مي رسد، پاداش دروني ناچيزي وجود دارد. موقعيت هاي زندگي براي بسياري از آنها چنان تكاليف سختي تدارك مي بيند، كه موجب ايجاد احساس ناكامي و شكست هاي پي در پي مي گردد. قرار گرفتن آنها در حاشيه زندگي افراد عادي با همه فشارهايي كه براي سازگاري و منفعل سازي آنها اعمال مي كند، اين روند را شدت مي بخشد تا جايي كه به احساس شايستگي و عزت نفس آنها آسيب هاي جدي وارد مي سازد. اساساً كودكاني كه شكست، ناكامي و عزت نفس پايين بيشتري را تجربه مي كنند، معمولاً براي اداره امور خود، روش هايي را ياد مي گيرند كه فاقد كارآمدي مناسب است. از اين رو ممكن است از هر شيوه اي كه به تخفيف مصيبت ناشي از آنچه «محروميت از موفقيت» ناميده مي شود، استقبال كنند.
پس مسأله اصلي اين است كه اگر زندگي در جامعه ما، چنين اثراتي بر كودكان عقب مانده ذهني دارد، چگونه ميتوان امور را به گونه اي تغيير دهيم كه اثرات نامساعد آن به حداقل برسد؟ آيا ميتوان محيط را چنان مرتب كرد كه موجب شكست و آشفتگي در آنها نگردد؟ از اين رو اگر بتوان كودكان عقب مانده ذهني را در برابر ضربات احتمالي كه به عزت نفس شان وارد ميشود تقويت كرد و يا مصون نگه داشت در اين صورت ميتوان گامي نويدبخش در برنامهريزي، توان بخشي و بهداشت رواني آنان برداشت.
واژه هاي كليدي: تبيين، مدل، نيازمدار، شخصيت، عقب ماندگي ذهني
مقدمه
تمركز بر موضوع عقب ماندگي ذهني با تاكيد بر جنبه شناختي آن، يعني ماهيت تاخير تا ناتواني عقلي و تاثير آن بر سازگاري عمومي طي يك قرن گذشته باعث شده كه جنبه عاطفي يا هيجاني آن مورد غفلت قرار گيرد. لذا در مقاله حاضر از اين جنبه فرد عقب مانده را به عنوان شخصي در نظر مي گيريم كه مانند افراد عادي مي تواند تجربيات شادي يا غمگيني داشته باشد. نتيجة يك مطالعه در مورد بزرگسالاني كه در موسسات نگهداري مي شدند و اكنون در جامعه زندگي مي كنند (آدامز و كريستنسون، 2000) نشان داده است كه آنها به زندگي لذتبخش علاقه نشان مي دهند. كار به همين جا خاتمه نمي يابد، و آنها تمايل گستردهاي به تفريحات، سرگرمي ها، دوستيابي، و خانواده نشان مي دهند. اين تمايلات بيانگر اين موضوع است كه ما بايد دربارة ماهيت وضعيتٍ اين انسان به عنوان يك فرد نگاه كنيم. برداشت ما از شخصيت افراد عقب مانده بر پايه مدلي است كه نيازهاي جسماني و رواني اساسي آدميان، چه سالم و چه ناتوان، را توصيف مي كند و نحوه تاثيرپذيري اين نيازها را از ناتواني بررسي مي نمايد. بر اساس نتايج به دست آمده از نظريه هاي شخصيت كه علاقه خاصي به خويشتن و انگيزش در انسان دارند (مثلاً دسي و ريان، 1990) اين مدل شخصيت توجه خاصي به عزت نفس به عنوان بر انگيزانندة رفتار دارد. مقاله حاضر يك مدل نياز مدار شخصيت و نحوة تاثيرپذيري اين نيازها از عقب ماندگي ذهني را مورد بحث و تبيين قرار ميدهد.
خود شخصيت
منطق اراية يك مدل شخصيت
ارايه يك مدل شخصيتي ويژهِ افراد عقب مانده ذهني برپايه شرايط، ويژگيها و محدوديتهايي آنها چه منطقي مي تواند داشته باشد؟ پاسخ به اين سئوال در سودمندي آن براي درك رفتار افراد مبتلا به اختلال و به ويژه، مشكلات رفتاري آنها نهفته است. اين مدل براي درك و شناسايي اين موضوع كه مشكلات رفتاري آنها، مانند مشكلات ما، معمولاً حاصل ناكامي مزمن در ارضاي نيازهاي زيستي و رواني اساس است، كفايت ميكند. اگر چه، نظرية شخصيت رفتار مدار، يعني كانون رويكرد درماني ما، حساسيت لازم را براي درك اين موضوع كه چگونه ابعادي نظير پيشايندها و پيامدها بر رفتار اثر مي گذارند، ايجاد ميكند، اما در پي تبيين اين نكته نيست كه چرا اين عناصر اينقدر اهميت دارند. سرانجام، در پي تبيين ماهيت پاداش دهنده يا تنبيهي آنها نيز نيست. به منظور درك اين نكته كه چرا پيامدها يا وابستگي هايي معين پاداش دهنده يا تنبيه كننده، يا خنثي هستند بايد به درك ماهيت انگيزشي آنها در ما توجه كرد. اگر چه هيچ نظريه شخصيت به تنهايي صاحب اين «حقيقت» نيست (هال و ليندزي، 1970 نقل از باروف و اولي 1999)، حداقل به طريقي نظام دار از لحاظ مفهوم سازي رفتار هيچكدام از آنها در اولويت قرار ندارد. با وجود اين، سهمي از اين حقيقت در درك ما از خود و ديگران دخالت دارد. اين سهم به عنوان صافي يا فيلتري عمل مي كند كه توجه ما را هدايت مي كند و عواملي را كه رفتار ما را برمي انگيزند روشن مي نمايد. همين موضوع درك فزايندة رفتار در همة ما، اعم از عقب مانده و سالم، است كه در مفهوم زير از شخصيت ارايه مي شود.
عناصر اساسي مدل
اين مدل شخصيت نوع انسان را بر حسب سه موضوع مدنظر قرار مي دهد: منابع، نيازها و ارزش ها. هر كدام از آنها به طور جداگانه و مختصر در زير مورد بحث قرار مي گيرند (باروف3 و اولي4 2004)
منابع
منابع به ظرفيت ها يا توانايي ما اشاره دارد و به پنج مقوله تقسيم مي شود. اين مقولات عبارتند از: هوش؛ مهارت هاي ارتباطي؛ سلامتي، حواس، ومهارت هاي جسماني؛ شخصيت- مزاج، هيجان ها، و منش؛ و درك هنري و معنوي گرايي.
هوش: هوش معادل توانايي يادگيري، استدلال، دانش و مساله گشايي است.
مهارت هاي ارتباطي: اين مقوله از توانايي ها به استعداد ما در درك خود اكثراً از طريق گفتار، و همچنين نوشتار، اداء و اطوارها، زبان اشاره اي، سبك هاي ادبي، شعر، هنر، رقص و موسيقي دلالت دارد.
سلامتي، حواس، ومهارت هاي جسماني: اين مقوله به خود «جسماني» ما- وضعيت سلامتي؛ سالم بودن حواس، مخصوصاً بينايي و شنوايي، سالم بودن دست و پاها، بازو و انگشتان، و ويژگي هايي نظير قدرت، مقاومت، سرعت، و هماهنگي مربوط مي شود.
شخصيت- مزاج ها، هيجان ها، و منش: مزاج ها، هيجان ها، و منش به عنوان اجزاء اصلي آنچه كه ما آن را «شخصيت» مي ناميم تشكيل مي دهند. مي توان شخصيت را به عنوان يك منبع، يك ظرفيت يا سبك انطباقي در نظر گرفت كه موجب كنار آمدن در زندگي روزمره و دائمي در تعامل هاي اجتماعي مي شود. بر اين اساس مي توان شخصيت را «خوب» يا «انطباقي» و «بد» يا «غيرانطباقي» در نظر گرفت. اجزاء شخصيت به عنوان يك منبع در زير توصيف مي شوند.
مزاج ها: اين مولفه به رفتارهايي اشاره دارد كه در نوزادان و خردسالان ديده ميشود. فرض بر اين است كه مزاج ها اساس زيستي دارند و نسبتاً مستقل از شيوههاي فرزندپروري هستند. ظاهراً نوزادان و كودكان از همان بدو تولد از لحاظ فعاليتهاي حركتي، تحريك پذيري، حواس پرتي، الگوهاي خواب و هشياري، و پاسخ به موقعيت هاي تازه با هم تفاوت دارند (كاگان، 1981). بر پاية اين ابعاد، مي توان تمايزهاي گسترده اي بين نوزادان پرسرو صدا، دشوار يا راحت ترسيم كرد. نوزادان راحت از همان هفته هاي اول خوشحال، آرام و از لحاظ خواب و خوراك قابل پيش بيني اند. نوازادن دشوار تحريك پذيرتر، ناراحت و غيرقابل پيش بيني اند (توماس و چس 1986). در كودكان اخير، مزاج به عنوان عامل تبيين كنندة تفاوت در واكنش نشان دادن به موقعيت هاي جديد، به اضافه خجالتي بودن و بازداري يا خود جوشي و نابازداري در نظر گرفته مي شود. همچنين به نظر مي رسد كه مزاج به سبك هاي مساله گشايي- مثلاً كودك تكانشي تا كودك صبور نيز موثر است (كاگان، 1981).
هيجان ها:
هيجان ها حالت هاي عاطفي يا احساس هايي كه عموماً مي توانند به عنوان احساس هايي خوشايند (مثبت) يا ناخوشايند (منفي) طبقه بندي شوند. هيجان ها تجلي تفسيرهاي ما از رويدادهايي هستند كه آنها را براي بهزيستي و عزت نفس مناسب در نظر مي گيريم. تجربياتي كه ما از آنها تفسيري هيجاني داريم خنثي نيستند؛ بلكه آنها منابع بالقوه سودمندي يا تهديد، شادي يا غم را تشكيل مي دهند. تجربياتي كه به طور باقوه تهديد كننده يا آسيب از در نظر گرفته ميشوند، هيجان هايي نظير خشم، اضطراب، ترس، گناه، شرمندگي، غم، حسادت، غبطه و تنفر را برمي انگيزند. تجربياتي كه به طور بالقوه سودمند هستند و احساساتي نظير لذت، غرور، قدرشناسي، و عشق را خلق ميكنند (لازاروس، 1991).
منش: منش به «الگوهاي رفتاري» ثابت به همان شكلي كه در موقعيت هايي متنوع ظاهر ميشوند اشاره دارد. رويكردهاي تحليل عاملي پنج عامل شخصيتي عمده را مشخص كردهاند كه عبارتند از: ثبات هيجاني، برونگرايي، گشودگي، رضايت مندي، و وظيفهشناسي (مك راي و كوستاو، 1986). هر يك از عوامل به شكل دو قطبي مطرح ميشود.
- ثبات هيجاني: آرامش در برابر مضطرب بودن، ايمن در برابر نا ايمن، رضايت از خود در برابر ترحم نسبت به خود.
- برونگرايي: مردم آميز بودن در برابر مردم گريز بودن، شوخ طبع بودن در برابر جدي بودن، با محبت بودن در برابر خوددار بودن.
- گشودگي: خيالپردازي در برابر اهل عمل بودن، تمايل به تنوع طلبي در برابر عادي بودن، استقلال در برابر همنوايي.
- رضايتمندي: دل رحم بودن در برابر بي رحمي، اعتماد داشتن در برابر سوءظن، كمك كننده در برابر عدم همكاري.
- وظيفه شناسي (ميل به پيشرفت): منظم بودن در برابر نامنظم بودن، دقيق بودن در برابر بي دقت بودن، مرتب بودن در برابر شلختگي (شلخته بودن).
درك هنري: اين توانايي به ظرفيت درك زيبايي در همه اشكال آن يعني طبيعت، هنر، موسيقي، رقص، ادبيات، و شعر اشاره دارد.
معنوي گرايي: اغلب ما همراه با ظرفيت هاي زيبايي شناختي، ظرفيت هاي معنوي گرايي نيز داريم. شايد در كنار زبان، اين ظرفيت ها ابعادي هستند كه مارا به راحتي از ساير اشكال زندگي متمايز مي كنند. منابع معنوي ما شامل ظرفيت تجربة ترس و بيم، حساسيت هاي اخلاقي، و البته علائق مذهبي مي شوند.
نيازها: دومين مولفة تشكيل دهندة مدل شخصيت، نيازها هستند كه همان نيروها يا سائقهايي اند كه جهت و شدت رفتار را تعيين مي كنند. نيازها برانگيزانندة رفتار هستند. نظريه پردازان به طور كلي بر اين نكته توافق دارند كه رفتار تحت كنترل اين انگيزة بنيادي است: ميل به اجتناب يا از بين بردن حالت هاي ناخوشايند و تمايل به حالت هاي خوشايند. بازدههاي خوشايند يا پاداش بابت انجام مطلوب اصطلاحاً «تقويتكنندههاي مثبت» خوانده مي شود، رفتارهاي ناخواسته كه پيامدهاي ناخوشايند، ناخواسته، يا تنبيهكننده به دنبال دارند «تقويت كننده هاي منفي» ناميده مي شوند.
فهرست مطالبتبيين نظري مدل نيازمدار شخصيت و عقبماندگي ذهني: 1
ماهيت و ابعاد آن 1
چكيده: 2
واژه هاي كليدي: 4
مقدمه 5
خود شخصيت 6
عناصر اساسي مدل 7
منابع 7
هيجان ها: 9
يكپارچه سازي مولفه هاي مدل شخصيت 18
مديريت هيجان ها 19
يك تكذيب 21
به كار بستن مدل شخصيت در افراد عقب ماندة ذهني 22
«منابع» و عقب ماندگي ذهني 22
تعريف «ناتواني» 22
تأثير عقب ماندگي ذهني بر منابع 22
مزاج ها، هيجان و منش 24
درك زيبايي 30
توانايي هاي زيباشناختي و شناختي غيرعادي: «كودن نابغه» 30
«نيازها» و عقب ماندگي ذهني 37
بقاء 37
ساختار 39
عزت نفس 40
صميميت 40
موفقيت: 50
موفقيت و انگيزش: 52
حمايت افراطي و كنترل افراطي: 56
تشويق سليقهها و علائق متناسب با سن: 58
استقلال، حمايت افراطي، و ميل جنسي 59
بحث و نتيجه گيري: 60
منابع 63