موضوع : جلوه های راز پردازی
توضیح: این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
جلوههاي رازپردازي
پيشگامان هنر نوين در آزمايشگريهاي پيگير و شادمانة خويش از قلمرو يافتههاي مرئي و طبيعي فراتر رفتند. نقاشي نوين در روند استحالة واقعيت به انتزاع جهان اشياء را پشت سرنهاد. د رسالهاي پيش از جنگ همهچيز نويدبخش مي نمود؛ ولي در جنگ و پيامدهاي آن وضع را دگرگون كرد. شماري از پشتازان هنر در جنگ كشته شدند؛ بسياري به ورطة يأس فرو غلتديدند؛ برخي علم طغيان برافراشتند؛ و بسياري ديگر خود را از مسايل اجتماعي يكسره كنار كشيدند. ديديدم كه از اين ميان تنها تني چند از هنرمندان نوين هدفهاي پيشين را پي گرفتند.
پس از آن كه هنر از تقليد جهان مرئي سرباز زد شيء بيجان يكسره از قلمرو كاوش روانشناختي و بصري حذف نشد بلكه در سطحي ديگر مورد تجربه قرار گرفت. مواجهة مجدد با واقعيت در ژرفاي ذهن صورت پذيرفت؛ يعني در جائيكه گاه خاطره شيء به سطح ميآيد تا بعنوان تصوير ناب دريافت شود. اين تجربه هنگامي به اوج خود رسيد كه هنرمند توجهش را بيشتر به شيء منفرد معطوف كرد تا به مجموعة طبيعت و جو پيرامونش؛ و از اين طريق او به مفهومي تازه از اين جهان اشياء ره برد. اكنون، هالهاي از غرابت و راز، زندگاني خاموش شيء را پوشانيد و احساس از ترس يا طنز و يا همبستگي جادويي با جهان اشياء در هنرمند برانگيخت اين دبد وهمآميز- كه بويژه در سالهاي بين دو جنگ گسترش يافت- نتيجة آشفتگي روحي هنرمند بود. او خود را در برابر جهاني از همگسيخته، غيرمعقول و يگانه ميديديد كه اجزاء پراكندهاش مبهم و مرموز مينمودند. او ناگزير به مقابله با اين جهان اضطرابانگيز مينمودند. او ناگزير به مقابله با اين جهان اضطرابانگيز ميبود و تبيين اين مقابله شكلي از رازپردازي را ميطلبيد. در اينجا هنرمند ديگر به تجربههاي« بيان» و
« ساختمان» واقعيت هنري نميپرداخت، بلكه صرفاً واكنش رواني خويش را در برابر واقعيت بروني به تصوير ميكشيد او در توصيف واقعيت دروني به روشها و اسلوبهاي گذشته بازميگشت؛ و درواقع از دستآوردهاي استادان هنر نوين چشم ميپوشيد. از اينرو، ما گرايشهايي از ايندست را فقط بعنوان حاشيهاي بر متن كاوشگري در زبان هنري نوين تلقي ميكنيم. و از اين ديدگاه به بررسي آنها ميپردازيم.
سرچشمة اين گرايشها را ميتوان در شيفتگي به هنر جادويي كهن يافت. از 1890 به بعد حساسيت به هنر ساده و خامدستانه پيوسته فزوني گرفت. پس از شناخت ماهيت هنر بدوي توسط گوگن، توجه هنرمندن مختلف به مظاهر گونهگون اين هنر افزايش يافت. واقعگرايي بيپيراية الواحنذري و بازنماي قديسان، پيروان گوگن را واداشت تا نظيرهمان سادگي و خامدستي را در طرحهاي خود نشان دهند. نقشپردازي انتزاعي و رنگآميزي جسورانة هنر عاميانة باواريايي و روسي، كاندينسكي را در راه رسيدن به نقاشي انتزاعي مطمئنتر كرد. موج اشتياق به بيان هنري اعصار آغازين رفتهرفته بالا گرفت. در دهة آخر سدة نوزدهم نقاشي كودكان« كشف» شد. چندي بعد بالكله ويژگيهاي صوري طراحي و نقاشي كودكان را اساس كار خود قرار داد. قومشناسان برارزش هنري« مدارك» تجسمي اقوام بدوي تأكيد كردند؛ و پيكاسو و كرنشر بيش از سايرين در آزمايشگريهاي خود از اين آثار بهره جستند. باستانشناسان و پژوهندگان عصر باستان، زيبايي پيكرهسازي دورة« آركاييك» يونان را نابترين بيان انديشة يوناني بشمار آوردند. پيكاسو به اين نتيجه رسيد كه تعالي جادويي مجسمههاي ابيريايي كهن و اهرمينگرايي هنر آفريقايي ريشههاي صوري مشترك دارند. بدينسان ، ذهن هنرمندترين در پس آثار بدوي اهنريمني و كهن وش وحدت جادويي كهن ميان انسان و محيطش را احساس كرد. شوق بازگشت به اين دنيايي جادويي از تمايلي رمانتيك سرچشمه ميگرفت كه در چارچوبة اتباتگرايي سدة نوزدهم مجالي براي خودنمايي نميداشت؛ ولي اكنون در شرايط فكري و روحي سدة بيستم بارز ميشد.
در جريان اين كندوكاو افسونآميز در پي كيفيت رازگونة اشياء برخي از نامهاي كمابيش فراموششده از نو بر سر زبانها افتادند. اكنون استاداني چون جتو، اوچللو، و پيرودلا فرانچسكا از پس قرون سربرآوردند. اينان سازندگاني بزرگ بودند كه معماري بيپيرايهشان كوبيستها را شگفتزده كرد؛ ولي در عين حال« بدوي» هاي اصلي نيز بودند كه حس زيبايي صورت ناب را بطور طبيعي با احساس از كيفيت جادويي اشياء درآميخته بودند. استادان ايتاليايي نامبرده، كيفيت ذاتي اشياء – و نه شكلهاي بصري تصادفي آنها- را از جهان مرئي بيرون كشيدهبودند. اينان ميكوشيدند در نقاشيهاي خود همراه با توصيف صوري شيء مرئي انگار خويش دربارة شيء را نيز ارائه كنند. اينان تصور يا ايماژ شيء را با تعريفي كه از آن داشتند، انطباق دادند. اين تجربة بصري دوران« پيش از رافائل» راه بر هنري گشود كه تمامي جنبههاي بدويت و آفرينش خودبخودي را در خود داشت.اين هنر- به رغم آنكه در زير لاية فوقاني فرهنگ پنهان شدهبود- در دنياي غير حرفهايها، مكتبنديدهها و « نقاشان يكشنبه» به زيست خود ادامه داده بود. برخي از هنرمندان سدة بيستم در واقعگرايي خام و سادة نقاشان مزبور، بيان معاصر« واقعيت برتر» را يافتند.