موضوع : رنسانس و عصر جدید
توضیح: این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
پيشگفتار
عصر جديد
در آغاز قرن چهاردهم ميلادي، عصر مياني يا قرون وسطي كه از زمان سقوط روم حدود هزار سال طول كشيده بود، رو به پايان بود و رنسانس، يكي از بزرگترين جنبشهاي فرهنگي تاريخ، به تدريج جايگزينش ميشد. رنسانس در سالهاي 1300 از ايتاليا آغاز شد و در عرض سه قرن در سراسر اروپا انتشار يافت. به ن درت در دورهاي چنين كوتاه ازنظر تاريخي، رخدادهاي متعددي به وقوع ميپيوندد، حال آن كه اين قرنها سرشار از تغييرات اساسي و فعاليتهاي بزرگ است. جهان امروز ي زاييدة همين فعاليتهاست، زيرا رنسانس پايههاي اقتصادي، سياسي، هنري و علمي تمدنهاي كنوني غرب را بنا نهاد.
ريشههاي رنسانس
به نظر كساني كه در دوران رنسانس زندگي ميكردند، عصر آنها با قرون وسطي كه به اشتباه دوران بيتوجهي خوانده ميشد،ارتباطي نداشت، بلكه با دوران يونان و روم باستان مرتبط بود. آنها معتقد بودند كه تنها در دنياي باستان چنين موفقيتها و كارهاي بزرگي انجام شده است. در واقع رنسانس خودش را به صورت زندگي دوباره يا نوزايي فرهنگ يونان و روم باستان ميديد. نام رنسانس كه در زبان فرانسه به معني «نوزايي» است از همين جا نشئت ميگيرد.
اما در واقع، بسياري از ريشههاي رنسانس از قرون وسطي منشأ گرفته بود. در قرون وسطي ترجمة عربي آثار كلاسيك در اسپانيا- كه در آن زمان تحت سلطه مسلمانان بود- دانشآموزان و دانشجويان را حتي در شمال اروپا به روم و يونان علاقهمند كرد. حتي بسياري از اختراعات در اصل در قرون وسطي صورت گرفتند. قطبنماي مغناطيسي كه كاشفان رنسانس را به سوي آسيا و آمريكا هدايت كرد، در قرن دوازدهم اختراع شده بود.
رنسانس پيشين در اواخر سده سيزدهم و اوائل سدة چهاردهم ميلادي در ايتاليا، در شهرهاي متمولي چون فلورانس سينا، نقاشيهاي يادماني مجدداً احيا شدند. حيوتو كه نقاشي فلورانسي بود، در آثار فرسك خود نقوش و پيكرههايي را پيش كشيد كه بار ديگر جلوهاي سه بعدي را عرضه ميكرد كه در فضاي خاصي حضور داشت و در هر حالتشان حس نمايشي پنهاني را انتقال ميداد. در سينا نيز دوچيو و شاگرد او سيمون مارتيني سبك خطي گوتيك متخر و ماديزدايي پيكره را با كاوشهاي تازه دنياي مادي و محيط انساني تلفيق كردند. اما به دليل شيوع طاعون در ايتاليا در ميانة سدة چهاردهم، تلاش دوچيو و جيوتو تا سدة پانزدهم امكان اجرا نيافت آن هم عمدتاً در فلورانس زيرا سينا هرگز به طور كامل از طاعون رهايي نيافت. گيبرتي و دوناتلوي پيكرتراش و رونلسكي معمار و نقاش جوان مازاچيو در واقع آغازگر رنسانس در ايتاليا بودند. اين هنرمندان در جستجوي يك هنر معقول و انسانمدار بودند، كه بر فلسفة معاصر اومانيسم متكي بود. آنها با رويكردي دوباره به هنر يونان و روم باستان، كه آنها نيز بر انسان تأكيد داشت، درصدد بودند تا منابعي براي سبك نوين خود كه آگاهانه در پي آن بودند، بيابند. برونلسكي در حدود سال 1420 ميلادي با ابداع پرسپكتيو يك نقطهاي نظام معقولي براي بازنمايي فضاهاي سه بعدي بر روي سطح دو بعدي يافت. پيكرتراشان و نقاشان ايتاليايي به مطالعة آناتومي و نيز تناسبات اندامها كه مورد استفادة هنرمندان باستان بود پرداختند. پس از 1450 ميلادي، لئون باتيستا آلبرتي در زمينة معماري تلاش داشت تا نه تنها تناسبات و تزئينات بناهاي رومي بلكه اصول فضا، حجم و ساختار آن را نيز مجدداً احيا كند.
در زمينة نقاشي نيز در حدود سال 1480، لئوناردو داوينچي تلاش پيشينيانش را به سبكي جمع و جورتر و پوياتر بدل ساخت. سبكي كه وي ملاحظات تازهاي به ماهيت نور، يعني چگونگي تأثير نور و سايه در شكلدهي به فرمهاي سه بعدي و نيز به تناسبات و چهرهشناسي را بدان افزود. لئوناردو به يك اندازه هنرمند و دانشمند بود. در حقيقت در اين دوران هنر و علم عملاً با هم متداخل بودند. چرا كه هر دو در خدمت تلاش بشر براي كشف و درك خودش و دنياي طبيعي بودند.
در كشورهاي پايين به ويژه فلاندر، پيشرفتي موازي با اين حركت در سدة پانزدهم به وقوع پيوست. نقاشاني همچون استاد فليمال و برادران هوبرت و يان وان آيك براي اولين بار قابليتهاي نقاشي با رنگ روغن را كشف كردند كه به آنها امكان ميداد تا رنگها، سطوح و بافتهاي مواد عالم را به دقت درخشندگي و وفاداري بازسازي كند. گرچه از آثار هوبرت ونآيك اطلاعات اندكي در دست است، اما آثار يانون آيك وقت و وسواس زيادي در بازنمايي جزئيات بصري داشتند. سبك واقعگرا و نحوة به كارگيري رنگ در آثار او سنت پايداري را در هنر شمال اروپا پديد آورد. سبك نقاشان فلاندري هنوز به نوعي پيوندهايي با سبك بينالمللي گوتيك متأخر داشت، اگرچه رنگ در آثار آنها به واقعيت نزديكتر شده و برخي نقاشان همچون ريگور وان در وايدن، تأثيرات حسي جديد و چشمگيري را خلق كرد.
بازرگانان و تجارت
رنسانس عهد شكوفايي تجارت بود و در اين دوران اروپا به طور كلي ثروتمند بود. انواع تجارت سبب به جريان افتادن داراييها ميشد و ثروتهايي از راه خريد و فروش، توليدات و بانكداري حاصل ميآمد. بعضي از تجارتهاي دوران رنسانس جنبه بينالمللي داشتند و درآمد حاصل از آن به اندازهاي بود كه منجر به تكامل روشهاي مديريت مالي شد؛ روشهايي كه هنوز هم از آنها استفاده ميشود.
جامعة دوران رنسانس
جامعهاي كه از شكوفايي اقتصادي برخوردار گرديده بود به سه طبقه تقسيم ميشد. طبقة بالايي يا حاكم، طبقه متوسط يا تجار و طبقه پاييني يا كارگر. اشراف طبقة بالا هنوز هم بيشترين قدرت سياسي را داشتند و اغلب آنها صاحب املاك وسيعي بودند كه قسمت عمدهاي از م ردم اروپا در آنها كار و زندگي ميكردند.
كارگران اين املاك يا رعاياي آزاد بودند يا سرف، يعني كشاورزاني كه به زميني كه در آن كار ميكردند وابسته بودند. اگرچه در شروع دورة رنسانس در غرب اروپا نظام سرواژ
نيروهاي متحول كننده
اما جامعة قرون وسطي كه در سال 1300 در آستانة رنسانس قرار گرفته بود، جامعهاي مشكلدار بود. چنان كه چارلز جي نوئر مينويسد:
تمدن قرون وسطايي نقايص اساسي داشت … بحراني كه در قرن چهاردهم پديدار شد با بحراني كه جامعة روم ]باستان[ را درهم شكست، مقايسه شده است … ]برخلاف روم[، تمدن اروپايي ادامه يافت … زيرا براي پذيرفتن اصلاحات زيربنايي انعطاف به خرج داد.
فئوداليسم، نظام اجتماعي قرون وسطي، ديگر مؤثر نبود. اين نظام زماني به وجود آمد كه اهرمهاي اقتصاد اروپا، يعني كشاورزي و قدرت سياسي، در دستان اعيان و اشراف منطقهاي قرار گرفت. هنگامي كه اوضاع اجتماعي در اواخر قرون وسطي پيچيدهتر شد، فئوداليسم در مواجهه با مطالبات جامعة جديد ناتوان بود. به علاوه، در نظام فئودالي تجارت با شهرها و شهرستانهايي كه در قرون پاياني دوران وسطي پديد آمده بودند، پيشبيني نشده بود. همچنين ساختار سست سياسي آن نميتوانست شيوههايي را براي تشكيل و ادارة كشورهايي كه حكومت مركزي قدرتمند داشتند و در انگلستان و فرانسه در حال شكلگيري بودند، فراهم بياورد.
كليساي كاتوليك نيز، كه به جامعة قرون وسطايي ثبات ميبخشيد، در سالهاي پاياني قرون وسطي گرفتار مشكلات داخلي خودش بود. بسياري از روحانيان با استفاده از موقعيتشان براي خود قدرت سياسي و موقعيتهاي شخصي كسب ميكردند. پاپ تحت سلطة پادشاه فرانسه بود و تا ربع پاياني قرن چهاردهم از اين نفوذ و سلطه رهايي نيافت. به دلايل فوق و نيز ساير مشكلات، كليسا به جاي آن كه نيروي سازندة اجتماعي باشد، به عاملي مخرب تبديل شد.
البته عوامل ديگري نيز در تغيير روش زندگي قرون وسطايي نقش داشتند. به سبب رونق تجارت كه از زمان جنگهاي صليبي آغاز شده بود، اقتصاد در حال تحول بود. سربازاني كه از جنگهاي صليبي باز ميگشتند همراه خودشان ادويه، ابريشم و ساير فراوردههاي تجملي را از خاور نزديك به اروپا آوردند. رشد بازرگاني توجه به ساير قسمتهاي دنيا را برانگيخت و جامعهاي كه روزگاري بسته و محدود بود، شروع به باز شدن و توسعه نمود.
پذيرش موقعيتها و تغييرات
جامعة قرون وسطايي دستخوش رنسانس شد، چون مردم اروپا براي انجام بسياري از كارها روشهاي جديدي پديد ورده بودند. طي اين فرايند نوآوري رنسانس با قدرت شكوفا شد. هنگامي كه اروپاييها به اطرافشان نگاه كردند، همه جا را در جنبش يافتند. بازرگاني و صنعت ناگهاني ترقي كرد. كاشفان راههاي دريايي به آسياي دور راه يافتند و سرزمينهاي جديدي را در آمريكا كشف كردند. دانشپژوهان كتابخانهها را پايهگذاري كردند و آنها ر با دستنوشتههاي قديمي كه غبارشان را زدوده بودند و كتابهايي كه به تازگي نوشته شده و غالباً حاوي يافتههاي علمي در زمينههايي چون نجوم و كالبدشناسي بود، ميانباشتند. هنرمندان و پيكرتراشان شاهكارهايي از رنگ و سنگ پديد ميآوردند.
دوران رنسانس براي اروپاييان عصر جديدي بود سرشار از كاميابيهاي عظيم بسياري از افراد با ژان فرنل ، پزشك فرانسوي، موافق هستند. او در سالهاي اول سدة 1500 چنين نوشت:
جهان چرخيد. يكي از بزرگترين قارههاي زمين كشف شد … صنعت چاپ بذر دانش را كاشت. باروت در روش جنگ انقلابي پديد آورد. دستنوشتههاي باستاني احيا شد … اينها همگي گواه پيروزي عصر جديد هستند.
فهرست مطالبپيشگفتار 1
عصر جديد 1
ريشههاي رنسانس 1
بازرگانان و تجارت 3
جامعة دوران رنسانس 4
نيروهاي متحول كننده 4
پذيرش موقعيتها و تغييرات 5
رنسانس متعالي 7
هنرمندان و آثارشان 8
پدر انسانگرايي 19
نامة پترارك به سيسرو 20
لورنزو والا در لاتين 21
خواندن متون قديمي 22
هدية كنستانتين 23
حاميان و مديسي 24
آكادمي افلاطوني 26
انسانگرايان فلورانس 27
شاهزادة انسانگرايان 30
نياز آموزشهاي انسانگرايانه 31
انسانگرايي مسيحي 33
نياز به اصلاحات در كليسا 34
اهداف اصلاحطلبان 35
رنسانس شمال 36
نئوكلاسيسم 44
رومانتيسم 46
امپرسيونيسم 48
اتحادية هانسايي 51
قدرت اتحادية هانسايي 52
افول اتحادية هانسايي 53
ونيز امتياز انحصارياش را از دست ميدهد 54
صنعت و توليد 55
گناه بهره 56
ابداعات تجاري 56
ظهور بانكداري 58
بانكداران فلورانس 58
فوگرها 59
فوگرها و هابسبورگها 61
پايان كار فوگرها 62
بدهي سلطنتي 63
پسگفتار 64
پيدايش جهان امروزي 64
سلطنتهاي ملي 64