موضوع : نظریه شخصیت سالیوان
توضیح : این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
چكيده :
هاي استاك ساليوان، اولين آمريكايي كه نظرية جامعي ساخت، اعتقاد داشت كه افراد شخصيت هاي خود را در بستر اجتماعي پرورش مي دهند. او معتقد بود كه انسانها بدون اطرافيان خود و افراد ديگر اصولاً هيچ شخصيتي نخواهند داشت «شخصيت را هرگز نمي توان از مجموعه روابط ميان فردي كه فرد در آن زندگي ميكند و در آن موجوديت دارد، جدا كرد» (سيد محمدي 1384)
ساليوان تأكيد مي كرد كه مطالعه شخصيت تنها با بررسي روابط ميان فردي امكان پذير است. نظرية ميان فردي او بر اهميت مراحل مختلف رشد يعني، نوبادگي، كودكي، مرحله بچگي، پيش نوجواني، اوايل نوجواني و بزرگسالي تأكيد ميكند. رشد سالم فرد در گرو توانايي او در برقراري رابطة صميمانه با فردي ديگر است. اما اضطراب مي تواند در هر سني اختلالاتي در روابط بين فردي ايجاد كند. در نظريه ساليوان شايد مهمترين مرحله رشد، مرحله پيش نوجواني است دوره اي كه در آن كودكان براي اولين بار از توانايي ايجاد صميميت با اطرافيان خود برخوردار مي شوند اما در عين حال هنوز به سني نرسيده اند كه بتوانند رابطه صميمانه را با تمايلات شهواني همراه كنند. از نظر ساليوان رشد سالم افراد زماني تحقق مي يابد كه بتوانند هم صميميت و هم شهوت را به طرف مقابل خود احساس كنند. جالب توجه اينكه روابط ساليوان با اطرافيان خود چندان رضايت بخش نبود. و در كودكي در تنهايي و انزوا به سر مي برد. در نوجواني حداقل به يك دوره اسكيزوفرني مبتلا شد. و در بزرگسالي از روابط ميان فردي سطحي و متزلزلي برخودار بود. با اين همه و با وجود اين مشكلات ميان فردي و يا حتي شايد به علت همين مشكلات ساليوان به شناخت شخصيت انسان كمك شايان توجهي نمود (سيد محمدي ـ 1384)
زندگينامه:
هاري استك ساليوان در 21 فوريه، سال1892، در شهر كشاورزي خورويچ، ايالات نيويورك به دينا آمد (Britanica 2004) مادر او الااستك ساليوان، زماني كه با تيموتي ساليوان ازدواج كرد، 32 ساله بود و هنگامي كه ساليوان به دنيا آمد 39 سال داشت و چون ساليوان تنهافرزند او محسوب مي شد او را لوس و ناز پروده با آورد. پدر ساليوان، تيموتي ساليوان، مردي خجالتي، گوشه گيرو كم حرف بود كه هرگز نتوانست رابطه صميمانه بافرزندش برقرار كند. ساليوان جوان همواره حضور دو مادر را احساس مي كرد. يك بار به هنگام غيبت يك ساله مادرش، مجبور بود تحت سرپرستي مادر بزرگ ايرلندي خود قرار بگيرد. و بعد ها هم خاله بي شوهرش در تربيت او به همراه مادرش مداخله مي كرد. (سيد محمدي 1384)
ساليوان در دوران كودكي خود همبازيها ودوستان همسني نداشت. البته تعدادي دوست خيالي براي خود تصور مي كرد. او بعد از شروع سن مدرسه همواره خود را يك غريبه كاتوليكي، در جامعه پروتستاني تلقي مي كرد و از اين وضعيت رنج مي برد. لهجه ايرلندي او باعث مي شد كه چندان مورد توجه همكلاسيهاي خود قرار نگيرد.
زماني كه ساليوان 5/8 ساله بود با پسر 13 ساله اي آشنا شد كه تأثير بسياري در زندگي او ايجاد كرد اين دوپسر با اينكه از لحاظ سني باهم تفاوت داشتند اما به دليل داشتن شباهتهاي بسيار يكديگر، به طرف هم جذب شدند، آنها از لجاظ اجتماعي، عقب مانده، اما از لحاظ عقلاني پيشرفته بودند. هر دو هم بعد ها روانپزشك شدند و هرگز ازدواج نكردند. بعضي معتقدند بين آنها روابط جنسي وجود داشت و البته بعضي ها هم اين روابط را منكر مي شوند در هر حال اين دوستي در زندگي ساليوان بسيار تأثير گذاشت و او براي اولين بار در دورة پيش نوجواني توانايي برقراري صميميت را تجربه نمود. ساليوان هرگز به كشاورزي علاقه مند نبود و همواره از انجام كار در مزرعه طفره مي رفت. او بعد از فارغ التحصيل شدن ازدبيرستان، در سن شانزده سالگي وارد دانشگاه كرنل شد. با اين حال پس از يك سال از اين دانشگاه محروم شد و بعد سه سال از صفحه روزگار محو شد پري (1982) اظهار داشت كه امكان دراد او در اين زمان به اختلال اسكيزوفرني مبتلا شده و در بيمارستان بستري شده باشد. اما در اين مورد ترديدهاي زيادي وجود دارد. در سال 1911 ساليوان به كالج پزشكي شيكاگو وارد شد و تحصيلات پزشكي خود را در سال 1915 تمام كرد. ساليوان در سال 1921، به بيمارستان اليزابت در واشينگتن دي.سي. رفت و در آنجا فرصت كار كردن با تعداد زيادي بيمار اسكيزوفرنيك را پيدا كرد. او از اين زمان به بعد تحقيقات بسياري در زمينه اسكيزوفرني انجام داد از جمله اين كه در يافت گفتار بيماران اسكيزوفرني وسيله اي براي مقابله كردن با اضطرابي است كه از محيط هاي اجتماعي و ميان فردي ناشي مي شود.
او پس از مدتي و با يك نارضايتي از بيمارستاني كه در آن كار مي كرد به نيويورك سيتي نقل مكان كرد. او در نيويورك با چند تن از روان پزشكان و دانشمندان اجتماعي با پيشينه اروپايي آشناشد. از جمله اين افراد، كارن هورناي، اريك فروم كه همراه با ساليوان، كلارا تامسون و چند تن ديگر گروه زودياك را تشكيل دادند. اين سازمان، سازماني غير رسمي بود كه اعضاي آن به طور منظم گرد هم جمع مي شدند تا در باره ديدگاههاي جديد در زمينه روانپزشكي و علوم اجتماعي مربوط، با يكديگر بحث كنند با وجود اينكه روش درمان ساليوان تحت تأثير فرويد قرار داشت، نظريه ميان فردي او نه روان كاوي و نه نوفروديدي بود.
ساليوان در سال 1949 در اجلاس فدراسيون جهاني سلامت روان در آمستردام شركت كرد. او در 14 ژانويه 1949 چند هفته به (57) پنجاه و هفتمين سالگرد تولدش، هنگام مراجعت به وطن در اتاق هتل پاريس در اثر خونريزي مغزي در گذشت او در آن زمان واقعاً تنها بود. ساليوان از مسايل جنسي خود ناراحت بود و همواره نسبت به ازدواج احساس مرددي داشت.
ساليوان نسبت به مذهب خود هم نگرش ترديد آميزي داشت. با وجود اينكه او اين مذهب را ترك كرده بود و دوستان و آشنايان او را فردي غير مذهبي و حتي ضد كاتوليك مي دانستند اما در كمال شگفتي آنها، ساليوان به طور مكتوب در خواست كرده بود كه او را طبق مراسم كاتوليك به خاك بسپارند شايد مهمترين خدمت ساليوان به نظريه شخصيت مراحل رشدي است كه بسيار مورد تأكيد خود قرار داده بود (سيد محمدي 1384)
نكته آخر: ساليوان نسبت به همنوع خود بسيار علاقه مند بود واز ناراحتي و دردمندي بيماران خود رنج مي برد. و اين كيفيت در روش درماني او كاملاً منعكس شده است. نظريه ساليوان به نامي معروف است كه مي توان در فارسي از آن به نظريه روانپزشكي تأثير متقابل اشخاص نام برد. او در اين نظريه خود ضمن بيان معناي شخصيت و مراحل مختلف آن دربارة مفاهيم مختلفي از جمله تنيدگي، دلواپسي، خود، خويشتن سخن مي گويد. (سياسي، 1371)
«نظريه ساليوان و علم ارتباطات»
در زمانهاي گذشته چندان اهميت روابط بين انسانها در نظر گرفته نمي شد. اما با گذشت زمان اين ارتباطات ميان فردي بود كه نظر صاحبنظران و متخصصان رواني، را به خود جلب كرد. چرا كه تا حدي اين مسئله پذيرفته شده كه مشكلات و بيماريهاي رواني تا حد زيادي ناشي از اختلال در روابط فرد و بيمار با دنياي پيرامون خود است. در اينجا يك دور باطل شكل مي گيرد و آنهم به اين صورت كه از يك سو خرابي حلقه هاي ارتباطي محيط با فرد، سبب ايجاد اختلال رواني مي شود و از طرفي ديگر اين اختلالات رواني مانع از برقراري ارتباط موثر فرد با دنياي پيرامون خود خواهد شد. و اين دورباطل به گسترش بيماري منجر مي شود. بنابراين حتي در مواردي كه به نظر مي رسد بيماري يك فرد جنبة كاملاً سرشتي دارد اما باز هم مي توان نشان داد جامعه و گروهي كه كه فرد در بين آنها زندگي ميكند مركز ناراحتي و اختلال است. ساليوان معتقد است كه هر انساني يك جزء از يك شبكه ارتباطي است وعلت اختلال در رفتارش را بايد در اين شبكه ارتباطي پيدا كرد. به عنوان مثال، دختري كه نظر بد نسبت به مردان دارد و معتقد است مردان جز به ار ضاي جنسي خود به چيز ديگر فكر نمي كنند و از اين تفكرات خود رنج مي برد، به دليل مشكلات شخصيتي خود به گونه اي عمل ميكند كه نشان دهندة بي بندوباريهاي جنسي است ولذا باز هم مرداني به طرف او كشيده خواهند شد كه هدفشان صرفاً ارضاي غريزه جنسي است. و بدين ترتيب باز هم نظر بد او نسبت به مردان تقويت مي شود. ساليوان در تلاش هاي خود سعي كرده كه دانش روانپزشكي را در زمينه بررسي هر چه بيشتر روابط ميان انسانها استفاده كند تا آنجا كه ممكن است روانشناسي مرضي و روانشانس اجتماعي را به هم نزديك كند. به عقيده «شانول» و «ويور» ارتباط به كليه راهها و فنوني گفته مي شود كه به وسيله آن يك فرد طرف مقابل خود را تحت تأثير قرار ميدهد. قسمت اعظم روابط كودك با والدين و اطرافيان خود غير كلامي است ساليوان اعتقاد دارد كه پايه واساس شخصيت انسان به وسيله نيروهاي فردي و اجتماعي گزارده مي شود و بنابراين در شكل گيري و تداوم شخصيت ارتباط افراد با يكديگر حرف اول را مي زند (ايزدي ـ 1369)
به نظر ساليوان شخصيت انسان يك پديدة فرضي است كه نمي توان آن را از وضعيت و ارتباطات ميان افراد جدا كرد بنابراين تنها، موضوعي را كه ما مي توانيم در قالب شخصيت مشاهده و بررسي كنيم روابط ميان افراد است. بنابراين در شناخت شخصيت بشر ما نمي توانيم از فردانسان سخني بگوئيم. چرا كه فرد بدون ارتباطات خود با ساير افراد، اصولاً موجوديتي ندارد. (شاملو 1382)
به نظر ساليوان شخصيت انسان از سه عنصر اساسي شكل مي گيرد.
1ـ پوايايي ها: «پويايي عبارت است از كوچك ترين واحد رفتار فرد كه قابل مطالعه است و همچنين به مجموعه اي از الگوهاي تكراري تغيير شكل انرژي گفته مي شود كه نسبتاً پايدار مي ماند و اين الگوها روي هم خصوصيات خاص يك فرد را تشكيل مي دهند» (شاملو 1382)
2ـ تصوير هاي ذهني: تصوير ذهني عبارت است از تصوير يا برداشتي كه هر فرد انسان از خود و ديگران دارد. اين تصوير مجموعه پيچيده اي از احساسات، طرز تلقي ها و تفكراتي است كه هدف آنها ارضاي احتياجات و كاستن اضطراب فرد است مثلاً تصوير ذهني كودك از مادر خوب . (شاملو 1382)
فهرست مطالب :1ـ چكيده
2ـ زندگينامه
3ـ نظريه ساليوان و علم و ارتباطات
4ـ نكات اساسي در نظريه ساليوان
ـ تنشها
الف : نيازها
ب: اضطراب
ـ پويشها
الف : بدخواهي
ب : صميميت
ج : شهوت
د : سيستم خود
ـ شخصيت بخشي ها
الف : مادر خوب، مادر بد
ب : شخصيت بخش هاي من
ج : شخصيت بخش هاي خيالي
د : دياگرام توسعة سيستم خود
ـ سطوح شناخت
الف : ابتدايي انديشي
ب : سطح علت و معلول انديشي صوري
ج : سطح منطقي انديشي
5ـ مراحل رشد
الف : نوبادگي
ب : كودكي
ج : دوران بچگي
د : دوران نوجواني
و : اوايل نوجواني
ه : اواخر نوجواني
ي : بزرگسالي
6ـ اختلال هاي رواني
7ـ روان درماني
8ـ ارزيابي نظريه ساليوان
9ـ برداشت ساليوان از ماهيت انسان