موضوع : تفکر و زبان
توضیح: این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
مقدمه
شايد مهمترين مشخصهی انسان، زبان است. تا جايی که شايد بتوان گفت انسان زايشی است که در حوزهی زبان صورت گرفته است. نقش زبان در هويت انسانی از چنان وزنهای برخوردار است که بيشک معادلهی انسان با حذف فاکتورِ زبان تعريف شدنی نيست.
بخش اول اين مقاله، تحت عنوان "زبان تصوير و تفکر" به حوزه زبان و اهميت و نقش کليدی آن در خودشناسی ميپردازد. بخش دوم با عنوان "چتر، انعکاسِ تصويرِ باران است در ذهنِ انسان" کوششی خواهد بود برای پرداختن به دو وازهی اطلاع و دانش، و بخش سوم اين مقاله با عنوانِ "هدايت و مدرنيسم" به نقشِ صادق هدايت در تفکر مدرنيته و در حوزهی زبان فارسی خواهد پرداخت.
تصوير، زبان و تفکر
يکی از پيچيده ترين پديدههای دنياهای پيرامونی ما رابطهی زبان با تصوير و چگونگی به وجود آمدنِ تفکر و مکانيزم های اين پديدهی شگرف است. بازيگران اين صحنهی پيچيده از يک طرف زبانِ گفتاري، زبانِ نوشتاری و زبان تصويری است، و از طرف ديگر، تصوير به عنوان عنصری مستقل. آنچه که مسلم است اينکه؛ همصدايی و يا چند صدايی زبان، تصوير و تفکر، امکان ايجاد فضاهايی در ذهنِ انسان را دارند که ميتواند بدون وابستگی به زمان، مکان و يا واقعيت به واقعيتی در ظرف ذهن تبديل شود. هنگامی که گفتاری به وقوع می پيوندند يا اينکه نوشته ای نوشته ميشود اين اتفاق فقط با تکيه به يک سری تصويرها است که ميتواند اتفاق بيفتد.
شايد بتوان تفکر را به کوششی در راستای معنا بخشی به تصويرها تعريف کرد. شايد تفکر فقط با حضور تصوير است که ميتواند موجوديت پيدا کند. حضور تفکر بدون حضور تصوير غير ممکن به نظر ميرسد. ديدن تصويرِ اسب ميتواند باعث يک سری فعل و انفعالات در ذهن شود. در قدم اول بودن اين تصوير "بهانهاي" است برای تفکر که اين تصوير را به کمک زبان تعريف کند. البته کيفيت، کًميت يا چگونگی اين فعل و انفعالات بستگی به اين دارد که اين"ديدن" در ذهنِ کدام انسان و در چه حوزه زبانی و در چه ظرفِ زمانی و مکانی اتفاق بيفتد. آيا ديده شدن تصوير اسب به تنهايی ميتواند در ذهن يک شاعر به شعر تبديل شود؟ سوال بالا در واقع می تواند حامل پاسخی برای من خواننده اين سوال باشد، چرا که ذهنِ منِ خواننده از شاعر تصويری دارد که زايش شعر، بخشی از تعريفهای من از اين تصوير است. اين تصوير همان تصويری است که شاعر از خود دارد. در واقع و در قدم اول اين ديدن اسب نيست که شاعر را به گفتن شعر وا ميدارد بلکه حضور تصويری است که ذهن شاعر از "شاعر" دارد. و تنها با ريختن تصويرِ اسب در غالبِ تصوير اين "شاعر" است که اسب می تواند تبديل به شعر شود.
در واقع حرکت و برخورد هر حوزهی زبانی با جهان پيرامونش در قالبهای زبانِ نوشتاری و گفتاری ريشه در تصويرهايی دارد که آبشخور ذهن و روانِ آن حوزه مشخص زبانی است. برای درک اختلافِ حوزه های فکری زبانهای مختلف، تاکيد و تکيه بر درکِ اختلاف حوزههای تصويری يک اجبار است. به عبارت ديگر زبان در حَلاء روی نميدهد. زبان، حول محور تصويرهايی مشخص، اداره، سازماندهی و بعد به عنوان واقعيتی عينی در فالب نوشنار يا گفتار امکانِ بروز پيدا ميکند. در واقع اختلافات حوزه های مختلف زبانی ريشه در همين تصويرها دارند. بنا بر اين تعريف هر حوزهی تفکر زباني، با توجه به اينکه در چه ظرف زمانی بسر می برد از تصويرهايی متفاوتی تغذيه ميکند. بنابراين داده های حوزه های زبانی مختلف اجبارا قابل ترجمه به حوزه زبانی ديگری نيست.
لازمه عبورِ يک جامعه از روابط پيشامدرن تنها و منوط به وارداتِ محصولات فکری و صنعتی مدرنيسم نيست. جامعه ما مانند بسياری از جوامع پيرامونيمان، موفق به واردات فراورده های مدرنيته شده است، (گر چه اين واردات در اکثر زمينه ها و همواره دچار کمبود و کج فهمی بوده است) بدون آنکه به ضرورت درک ريشه های تصويری اين فراورده ها توجه شود. عدم توجه و درک اين تصويرها از طرفی موجب بد فهمی و کج فهمی ما از پديدهای است که پيش روی ما قد علم می کند ( در حوزهی تفکر زبان فارسی حضور جلال آل احمد و علی شريعتی در اين رابطه قابل تحليل و درک است ) و از طرف ديگر اين عدم توجه و پرداخت، امکانِ ترجمه و درکِ يک اثر که محصول مدرنيسم يا بعد از آن است را از مثلا حوزه تفکر زبان فارسی ميگيرد. در واقع ما در بيشتر زمينهها شايد تنها موفق به ترجمه کالبد شدهايم.
برای درکِ چرايی امکان کم شدنِ ارتفاع اتوبوس می توان به داده های فنی توجه کرد. حتی آنها را ياد گرفت و موفق به توليد اين فن هم شد. ولی اگر ما به تصويری که اين فن با تکيه به آن امکانِ تولد پيدا کرده است توجه نکنيم، در واقع از درکِ و "دانستن"ِ اين پديدهی به ظاهر ساده عاجز خواهيم بود. برای درک و فهم اين چرايی ما در درجه اول به ديدنِ تصوير مقابل تلسکوپ گاليله نيازمند هسيتم. نتيجه منطقی ظاهر شدنِ جهان در مقابل تلسکوپ گاليله کم شدن ارتفاع اتوبوس در موقع سوار شدن مسافر در عصر ما است.
چتر، انعکاس باران است در ذهنِ انسان
تولدِ رمان و داستان کوتاه در جامعهی ما، تقريبا همزمان است با جنبش مشروطه. صد سال داستان نويسی در ايران شاهد فراز و نشيب های فراوان بوده است، ولی مخرج مشترک اين دوران را شايد بتوان در دو جبهه جمع بندی کرد. از طرفی اين قالب ادبی موفق به نشاء نهالِ تصويرِ مدرنيسم در حوزه تفکر زبان فارسی نشده است و از طرف ديگر بازيگران اين صحنه موفق به خلق آثار قابل توجهی در قالب رمان يا داستان کوتاه نشده اند. بخشی از اين عدم زايش شايد ريشه در تصويرهای ذهنی حوزه های زبان فارسی داشته باشد. نويسنده اين حوزه زبانی در بسياری از موارد، علاوه بر داشتن ذوق و استعداد از تکنيک کافی نيز برای پرداخت يک اثر هنری بهره مند است. بدون شک جامعه ادبی ما اطلاعات و تجربهی لازم، برای خلق رمان و داستان کوتاهی که بتواند در سطح ادبيات جهانی مطرح شود را داراست، ولی به دلايلی اين زايش صورت نگرفته است.
برای نزديک شدن به پاسخی به اين معضل شايد بررسی و تجزيه و تحليل و درک ما از وازه ها و دو واژهی دانش و اطلاع ضروری به نظر برسد. در فرهنگ لغتِ دکتر معين، وازه اطلاع به معنی آگهی يافتن و واقف شدن بر کاري، آمده است و دانش به معنی دانستنِ علم و معرفت. آيا صرفِ آگهی يافتن و واقف شدن بر کاري، به معنی دانستن و معرفت است؟ در واقع آگهی يافتن و واقف شدن، به اجبار منجر به توليد دانش نميشود و آگهی يافتن، فقط امکانِ تبديل شدن به دانش را آنهم در شرايط و ظرفی مشخص فراهم ميآورد. اين "دانستن" به طور قطع و يقيين در يک کتاب و کامپيوتر اتفاق نميافتد. کتاب و کامپيوتر صرفا حامل يک سری اطلاعات ميتوانند باشند. يک کامپيوتر ميتواند حاملِ مثلا مشخصات يک روز بارانی باشد. با اين وجود کامپيوتر مورد نظر با وجود دسترسی داشتن به همه اطلاعات مربوط به يک روز باراني، امکان زايش چتر را ندارد. باران فقط با تکيه به زبان، تصوير و تفکر و فقط در ذهن انسان است که شانس چتر شدن را پبدا ميکند. اطلاع فقط در ذهن انسان، شانس به دانش تبديل شدن را دارد. بازتابی که متاسفانه ما کمتر شاهدِ بروز آن در ذهنِ روشنفکرِ حوزه زبان فارسی بودهايم.
بخشی از اين عدم موفقيت شايد در قدم اول، ريشه در فضاهای تصويری حوزهی تفکر زبان فارسی داشته باشد و بخش ديگر، ريشه در انحصاری است که روشنفکر و تحصيکرده ما در دسترسی يک جانبه به اطلاعات داشته است. روشنفکر و تحصيلکرده ما با تکيه به امکانی که زبان نوشتاری و امکانِ سفر به خارج از حوزه های تفکر زبان فارسی در اختيارش ميگذاشته، صاحب بلامنازع اين منوپل ميشده است. ( اگر در حوزه اقتصاد منوپل يک فاکتور منفي، به ضرر مصرف کننده ارزيابی می شود در حوزه تفکر اين منوپل در قدم اول به ضرر صاحبان اين منوپل تمام ميشود) در صده گذشته، پلِ ارتباطی حوزهي تفکر زبان فارسی با بيرون از اين حوزه، از کانال تحصيلکردگان و روشنفکران بوده است. به علت عدم دسترسی بخش بزرگی از جامعه ما به زبان نوشتاری اين پل ارتباطی بسيار ضعيف و ناکارآمد بوده است. اتفاق مهمی که در دهه گذشته شاهد آن بوده ايم گسترش زبان نوشتاری در حوزه زبان فارسی است که اين به خودی خود زمينه های توليد تفکر را در ذهن ما فراهم کرده است و از طرف ديگر کم رنگ شدن و بی رنگ شدن اين انحصار تا حدود زيادی منجر به گسترش و همزمان فروپاشی اين پل شده است. به عبارتی ما شاهد گسستِ اين منوپلِ اطلاعاتی هستيم. با گسترش جدی ارتباطات، جامعه ما در سطحی بسيار گسترده و برای اولين بار ميرود تا با جهانهای خارج از حوزهی تفکر زبان فارسی آْشنا شود. رشد تفکر مدرنيسم و عقب نشينی جدی سنت در دهه گذشته در اين راستا قابل تحليل است.
فهرست مطالبعنوان صفحه
مقدمه 2
تصوير، زبان و تفکر 2
جايگاه زبان و تفکر در جامعه بشری 7
رویکرد فیلسوفان وجودی به زبان 12
منابع 18