موضوع : روابط فرهنگی ایران و آمریکا
توضیح : این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
امنيت ملي، دموكراتيزاسيون و رابطه ايران و آمريكا
کشور ما دچار دو معضل است که حل انها در گرو یکدیگرند. یکی مشکل رابطه با امریکاست و دومی مشکل مکراتیزه شدن ایران. این دو با هم مشکل امنیت ملی را بوجود اورده اند. پس معنی من از امنیت ملی دو جنبه دارد: امنیت داخلی ملت که از طریق حاکمیت جمعی و امنیت انسانی تامین میشود، یعنی همان دمکراتیزاسیون، و امنیت بیرونی که شامل دفاع ملی است و مشکل با امریکا امروز در راس ان قرار دارد. این دومی، یعنی دفاع ملی، بدون وجود اولی، امنیت ملی نمیاورد. امروز کشوری امنیت دارد که دولتش مشروعیت داشته باشد و دولتهایی مشروعیت دارند که حاکمیت جمعی و امنیت انسانی را اساس کار خود قرارداده باشند.
حاکمیت جمعی به معنای حل و فصل مسايل و برآورده ساختن نيازها به نحوی که کل جامعه در آن دخالت داشته باشد است. امنیت انسانی بمعنی پذيرش حقوق شهروندان است که برابر اعلاميه جهانی حقوق بشر شامل نيازهای سياسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ارضی، نهادی، روحی، ايدئولوژيک و اطلاعاتی است. هدف دفاع ملی، حفظ جان ومال مردم از تعرض خارجی، و حفظ استقلال، تمامیت ارضی و وحدت مردم و کشور است.
ریشه های مشکل رابطه ایران و امریکا زیادند. قبل از هر چیز، رابطه با آمريكا در منطقه هيچ دوستي ندارد. اروپايي ها و روس ها به خاطر مخالفت و رقابت با شركاي آمريكايي خواهان عادي سازي روابط نيستند؛ اعراب نيز معتقدند عادي سازي روابط ايران و آمريكا، دوباره ايران را در منطقه وزنه قابل ملاحظه اي خواهد كرد؛ تركيه مخالف سرسخت اين رابطه است زيرا عادي شدن روابط ايران و آمريكا اثرات بسيار بدي بر اقتصاد آنها خواهد داشت. در اين ارتباط در دولت اسرائيل دو ديد وجود دارد گروه اول (وابستگان شارون) مخالف عادي سازي روابط و خواهان براندازي جمهوري اسلامي هستند. گروه دوم خواهان
عادي سازي روابط هستند. چند ماه قبل از ترور، اسحاق رابين به كلينتون پيغام داده بود كه رابطه با ايران را برقرار كند چون تنها راه حل مشکل ایران و اسراییل ا ز دید ایشان، برقراري رابطه عادی بین ایران و امریکا است.
مشكل ايران و آمريكا یک جنبه تاریخی هم دارد. در طول تاريخ ايران همواره به عنوان نماينده شرق تاريخی با نماينده غرب تاريخی در ستيز بوده است. با يوناني ها و رومي ها در جنگ بوده و زماني كه امپراتوري عثماني به قدرت ميرسد، ايران عثمانيهای سنّی را به عنوان نماينده شرق تاريخی نميپذيرند و با به وجود آوردن جريان شيعه صفوي در مقابل دولت عثماني ايستاده و انرا به زير سئواال ميبرد. در دوران معاصر نيزایرنیها اول انگليسي ها را به چالش طلبیدند و امروز نیز رهبری جمهوری اسلامی فکر میکند كه با آمريكا بعنوان نماينده غرب تاريخی درمیدان چالش تاریخی است. آقاي خميني خود را ادامه نيروي تاريخي ای در
ايران ميدید كه به عنوان نماینده شرق تاريخی با نماینده غرب تاریخی مبارزه میکرد. اين تفكر اصولا توأم با خيالپردازي است و مشكل اصلي آن عدم مسئوليت پذيري اجتماعي و سیاسی آن است. در حال حاضر ايران به هيچ عنوان امكانات نمايندگي شرق را ندارد. جدا از خيال پردازيها و توهم، بدون امكانات عيني و بدون حاکمیت جمعی و امنیت انسانی در دوره معاصر اين نمايندگي امكانپذير نيست.
جنبه ديگر ضدآمريكايي بودن ما ریشه در فرهنگی دارد که حزب توده و جنگ سرد در ایران رواج داد. اين تفكر علاوه بر جناح چپ كلاسيك در نيروهاي مذهبي نيز رسوخ داشته است. مشکل ديگر درک ذهني است كه ما از مسئله استقلال داريم؛ درک ما از استقلال، درکی ذهني است نه عيني. اگر به يك كانادايي بگوييد كه شما به آمريكا وابسته هستيد، با وجود حضور ملموس صنايع و محصولات آمريكايي در کشورش، انكار كرده و به شما ميخندد. در ايران 25 سال است كه آمريكا نقش قابل ملاحظه اي ندارد اما ما هنوز خود را وابسته میدانیم؛ ايرانيها، بدلایل تاریخی، يك هیولای ذهني از استقلال ساخته اند و نميتوانند از آن خلاص شوند.
متاسفانه رهبران سیسی ایران از این ذهنیت ملی برای اعمال هدفهای ضد ملی خود حداکثر استفاده را برده و میبرند.
نكته ديگر، درك غلط از آمريكاي امروز است. درك امروز ما از آمريكا مطابق درك ما در سال 1328 (زمان كودتا عليه دولت دكتر مصدق) است، زماني كه آمريكا كودتا را سامان داد، ساواك را تربيت كرد، موساد را به ايران آورد، و قراردادهاي نابرابر به ايران تحميل كرد. بنابر اين، نتيجه گيري ميشود كه آمريكا در ايران ديكتاتوري تربيت ميكند و ضد توسعه است. با این منطق طبیعتا رابطه با آمريكا باید نفی بشود. البته وجود حكومتهايي نظير عربستان و مصر نيز مثالهاي اين بحث هستند. من ميخواهم تاكيد كنم كه امریکای جنگ سرد سي سال پیش وجود خارجی ندارد، اگر چه در عراق وجاهای دیگرهنوز هم گردن کشی و لشکر کشی میکند. امروز ارتباط با امریکا در جهت دمکراسیی، امنیت ملی، و توسعه است.
فرض اصلي من بر دو تز استوار است: (1) نميتوانم كشوري را به شما معرفي كنم كه با آمريكا در ابتدا رابطه ديپلماتيك نداشته و دموكراتيك شده است. در غیاب رابطه با امریکا گذار از دیکتاتوری به دمکراسی ممکن نبوده و نیست؛ و (2) هيچ كشوري نتوانسته است دموكراتيك شود و ضدآمريكايي بماند. یا برعکس، هیچ کشور ضد امریکایی را نمیشناسم که دمکراتیک شده باشد. بنابر اين اعتقاد دارم كه رابطه ايران و آمريكا نه تنها با مسائل امنيتي ايران، بلكه با برقراري دمكراسي در ايران رابطه مستقيم دارد. البته بحث دوستي دو كشور مطرح نيست؛ مسئله عادي شدن روابط است، یعنی برقراری رابطه دیپلوماتیک. ما باید تصمیم بگیریم ضد امریکا بمانیم یا دمکراتیک بشویم.
طي 25 سال گذشته بیش از 30 كشور در اروپاي شرقي، آمريكاي لاتين، اسیا و افریقا از حكومتهاي ديكتاتوري و اغلب نظامي و توتاليترين به سمت دموكراسي حركت كرده اند. تمامي اين كشورها، منجمله کره جنوبی، تایوان، برزیل، شیلی، لهستان و غیره، با آمريكا رابطه عادي داشته اند، رابطه اي كه در ابتدا در جهت تقويت ديكتاتوري و بعدها در جهت تضعيف آن عمل كرده است. سقوط رژیم محمدرضا شاه در ايران نيز نمونه بارزي است كه آمريكا ابتدا در جهت تقويت آن و در انتها در جهت تضعيف آن عمل كرده است. در همين دوران 25 سال گذشته نمونه هاي ديكتاتوري هم هستند كه با آمريكا رابطه نداشتند و آمريكا همه نوع
فشار، تحريم و تهديد به اين كشورها وارد كرده ولي هيچكدام از اين كشورها دموكراتيك نشدند؛ نمونه های مشخص آن كشور ايران، کوبا و کره شمالی است.
تصادفا از زماني كه آقاي جورج دبلیو بوش رییس جمهور امریکا شده، تهديدها بر علیه ایران بیشتر شده و در نتيجه ميبينيم كه كشور ما هر چه بیشتربدست نيروهاي امنيتي ــ نظامي رژیم افتاده است. اگر این وضعیت تهدید بر علیه ایران ادامه پیدا بکند فاتحه دمکراسی در ایران خوانده است. حدود 50 سال است كه امريكا درگير كشور كوبا است و با تهدیدات و فشار های خود نمیگذارد که این کشور به دمکراسی گذر بکند. آلبته استثناهایی هم وجود دارند. دو استثناء مشخص، دو كشوري كه با امريكا رابطه عادي داشتند و دموكراتيك نشدند، مصر و عربستان هستند. من دليل دموكراتيك نشدن آنها را نه در نوع رابطه آنها با امريكا بلكه به
خاطر وجود نفت و اسلام ميدانم، وجود هر دو یا یکی از این دو. این تصادفی نیست که تنها تعداد اندکی از کشور های نفتی و اسلامی دمکراتیک هستند. این دو با هم مخصوصا قویترین چسب را به دیکتاتوری ایجاد میکنند. هر کدام از اینها به تنهایی هم یک قدرت عظیم ضد دمکراسی است. البته هیچیک از اینها ذاتا ضد دمکراتیک نیستند.
بنابر اين، اگر ادعا شود كه رابطه عادي امريكا و ايران در جهت دموكراتيزاسيون ايران نخواهد بود، من مشكل را نه در اين رابطه بلكه در مشكل دموكراتيزاسيون اسلام و مشكل خروج از اقتصاد نفت ميدانم و ورود به عرصه تكنولوژي هاي فكري و رقابتي، نظير تكنولوژيهاي ارتباطات، بيوتكنولوژي، مواد جديد مهندسي، کامپیوتر(نرم افزار و سخت افزار)، و الکترونیک. ضدیت با اسلام و نادیده گرفتن نقش ان در زندگی سیاسی ما و بنا براین بی توجهی به اهمیتی که رفرماسیون ان برای دمکراسی دارد و تکیه بیمورد روی سکیولار کردن دولت درغیاب این نیاز به رفرماسیون مذهبی، و همچنین اقتصاد متكي بر نفت که جلوي رشد و شكوفايي خلاقيت هاي جوانان ما را برای ورود به عرصه اين تكنولوژيهای جدید گرفته، از عاملین اصلی مشکل گذار به دمکراسی در ایران هستند.
ارتباط ایران با امریکا نه اینکه این دو مشکل را بطور اتوماتیک حل کند بلکه در جهت حل انهاست و در غیاب این ارتباط هم این دو مشکل قابل حل نخواهد بود چرا که عدم رابطه یک فضای امنیتی- نظامی بوجود می اورد که اسلام و نفت در ان نقش عمده پیدا می کنند. متاسفانه در ارتباط با عادي سازي روابط ايران و امريكا بسيار ايدئولوژيك برخورد ميشود. گروه هاي زير از مخالفان عمده اين رابطه هستند: (1) راست ترین و مذهبی ترین بخش هيأت حاكمه ايران، آن بخشي از حكومت كه رابطه با امريكا را پايان حكومت غيرجمعي و غيرمردمي خود ميداند؛ (2) سلطنت طلبها، یعنی نيروهاي به اصطلاح متجددي كه امريكا را ابزار رسيدن به قدرت ميدانند و ديدي ابزاري به رابطه ایران و امريكا دارند؛ (3) مجاهدين که نه فقط به امریکا بلکه به همه کشور ها و ادمها ابزاری نگاه میکنند و برای رسیدن به قدرت از هیچ چیز بر نمیتابند؛ و (4) نيروهاي چپ كلاسيك ايران كه به دلايل ضدامپرياليستي و متكي بر سوسياليسم مخالف اين رابطه هستند.
در حال حاضر گروهي از نيروهاي مخالف رژیم در خارج از كشور مثل مجاهدین بدون هيچ پنهانكارای بحث براندازي ميكنند و با مبارزه مسلحانه و استفاده ابزاري از امريكا خواستار بركناري رژيم جمهوري اسلامي و برقراري رفراندوم هستند. گروه دوم محالفین رژیم بحث پنهاني براندازي دارند مثل سلطنت طلبها كه امروز بحث رفراندوم را مطرح ميكنند. در حقيقت اینان هم بحث مستقيم براندازي دارند چرا که جمهوري اسلامي كه حتی اجازه نميدهد اصلاح طلبان مذهبي وارد عرصه حكومت شوند حاضر به برقراري رفراندوم نخواهد شد مگر اینکه اول سرنگون شده باشد. البته اين گروه در تلويزيونها و راديوهای خود براندازی را انكار ميكنند و از نافرماني مدني سخن ميگويد. آنها همچنین انکار میکنند که دلیل مخالفتشان با عادی شدن رابطه ایران و امریکا دید ابزاریشان از امریکا است. ظاهرا انها مخالف دخالت نظامی امریکا در ایران هستند. باطنن اما حتما اینطور نیست.
من با استفاده ابزاری از امریکا، رفراندم، و دولت متکی به یک نیروی اجتماعی یا ایدیولوژیک مخالف هستم. من در اين زمينه سه شعار معقول و عملي ارائه ميكنم. تاکید میکنم که هیچ یک از این شعارها به تنهایی کاربرد مفید ندارد. قدرت واقعی این شعار ها در همپیوستگی انها است. بنابراین نمیشود یکی یا حتا دوتا انها را پذیرفت و بقیه را نپذیرفت. هر سه این شعار ها یا هیچ کدام.
فهرست مطالبامنيت ملي، دموكراتيزاسيون و رابطه ايران و آمريكا 3
1. سهم بخش فرهنگي در اقتصاد آمريكا 25
2. تعريف رويكرد 28