موضوع : مقاله ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران
توضیح : این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
خاموش شدن چراغ علم
مسلم است كه خاموش شدن چراغ علم در هر جامعه اي يكي از دلايل اصلي عقب ماندگيش است. در ايران نيز به مدت چند قرن تمام فعاليتهايي كه در وادي علوم طبيعي بود تعطيل شد. در پايان قرون وسطي در اروپا و تغيير بينش مردم و پيدايش انقلاب صنعتي كوچكترين اثري از تحول در ايران نبود. سرانجام پس از چند قرن غفلت عباس ميرزا در طي جنگي با امپراطوري روس دريافت پيروزي در جنگ مستلزم تسليحات و علوم مدرن است و اميركبير نيز با ساخت دارالفنون راه او را ادامه داد. البته جز ايران بسياري از كشورها در اين وضعيت بسر مي برندند اما ايران در مقطعي از تاريخ مهد علم بوده است و در ادوار بعد علوم متروك گرديده اند و اين باعث تعجب است. غالباً دربارة دورة دوم توضيحاتي كليشه اي و كلي داده مي شود كه بالندگي مسلمين به تدريج رو به انحطاط نهاد و ديگر گرفته نمي شود كه چرا اينطور شد؟ يك پاسخ متداول اما سطحي اين است كه مسلمانان از اسلام اصيل دور شدند و لاجرم به انحراف افتند به لحاظ سياسي دچار تفرقه شدند و به لحاظ اجتماعي سروريشان را از دست دادند. مشكل اين پاسخ اين است كه مراد از انحراف حكام است يا مسلمين يا هر دو و زمان انحراف نيز مشخص نيست.
اگر مقصود از انحراف حكامي باشد (بجز حضرت علي ) كه امت اسلام نيز همواره خودشان به تباهي كشاندند نيز مشكل حل نمي شود زيرا مقطعي كه دانشمندان مسلمان در هر زمينه اي فعال بودند به نام عمر طلايي رونق علمي اسلام درست در زمان همين انحراف (خلافت بني عباس) حاكم بود. بعبارتي در مقطعي مسلمانان پيشرو علوم زمانه بودند و در مقطع ديگر علوم در همان اجتماع منسوخ بود. اين نشان مي دهد كه حرف مسلمان بودن باعث پيشرفت يا ركود علمي نمي شود بلكه اين مسلمانان هستند كه اسباب تربيتي يا انحطاط جامعه شان را فراهم مي آوردند. اما بنظر مي رسد اين توضيح براي ايرانيان اواخر قرن 19 واضح نبوده است چون آنان فقدان علم در ايران را نتيجه هجوم اعراب به ايران مي دانند. بماد كه امروزه هم افرادي چنين نظري دارند و اسلام را مانع ترقي علم مي دانند. استدلال متداول ديگر در اين مورد هجوم مغولان است كه نه تنها باعث از بين رفتن دانشمندان شد بلكه با نابود كردن مدارس، كتابخانه ها و… نهادهاي علمي مسلمانان را ريشه كن كرد. اگر مسئله به همين سادگي باشد جايي براي تحقيق باقي نمي ماند. اما مشكل اينجاست كه اين خاموشي از يكي دو قرن قبل از هجوم آنان شروع شده بود و ترديدي نيست كه با حمله آنان اين روند تسريع يافت اما نكته اساسي اين است كه آنان اين افول را بوجود نياوردهاند. در واقع فقدان فعاليتهاي علمي در عصر بعد از حمله مغول بيانگر واقعيت جمود علمي در ايران قبل از حمله مغول است. استدلالهايي چون استدلال مرحوم حائري، دكتر مهدي فرشاد و دكتر ذبيح الله صفا و بيل كندي مسلمانان را بوجود آمدن تضاد فكري ميان فلاسفه و سنت گرايان مذهبي مي دانند. از آنجا كه اساس فلصفه، انديشه و لاجرم تعقل مي باشد كه ممكن است با باورهاي ديني سازگار نباشد- تعقل نيز مورد هجوم قرار گرفته و مطرود شده است. دكتر حائري ظاهر شدن اين روند را همزمان با روي كار آمدن سلاحته مي داند اما في الواقع خردستيزي در حدود دو قرن قبل از ظهور در ايران در بغداد آغاز شده بود و در واقع سلاحته نه مبدأ كه ادامه دهنده اين مسير بوده اند. پس در پاسخ به سؤال چرايي خاموش شدن چراغ علم چاره اي نيست جز اينكه ايران را در مجموعه امپراطوري اسلامي قرار دهيم در واقع وقتي اين امپراطوري در عصر طلايي رونق علمي خود بود ايران نيز جزو اين شكوه بود اما وقتي آن شكوفايي در پهنه اسلام از بين رفت در ايران نيز همان فضا بوجود آمد پس پرسش «چراغ علم از كي در ايران خاموش شد» مبدل مي شود به «افول علمي در ميان مسلمانان از چه زماني شروع شد؟» در پاسخ به اين پرسش نمي توانيم دست بر روي مقطع خاصي از زمان بگذاريم و تنها مي توانيم بگوييم عواملي به تدريج دست به دست هم دادند و علمي مسلمين را از بين بردند. اين تحولات نه يك شبه بوجود آمد و نه معلول يك عامل بود، بلكه در پهنه زماني بيش از يك قرن صورت گرفت. در واقع عصر طلايي رونق علمي از نيمه دوم قرن هشتم آغاز شد و پس از تحولاتي در قرن دوازدهم روند افول، شكل گرفته و سايه برهوت علمي كه ما در قرون بعدي شاهدش هستيم پديدار شد. بنابراين در قرن سيزدهم (هجوم مغولان) و قرن بعد از آن (حمله تاتارها) جريان افول علمي از يكي دو قرن پيش در حال تكوين بود. شكل ديگر منحني زماني صعود و نزول اين است كه مقطع زماني زندگي دانشمندان پر آوازه عصر طلايي را كه مجالي براي نام بردن نيست ببينيم اكثريت قريب به اتفاق دانشمندان صاحب نام اسلامي در عرض قرون هشتم تا دوازدهم درخشيده اند. به جز استثنائات از قرن دوازدهم به بعد با نامهاي مشهور مواجه مي شويم. عصر طلايي اسلام از نيمه دوم قرن هشتم يعني يك قرن و نيم بعد از ظهور اسلام آغاز شد و از قرن يازدهم رو به خاموشي رفت و در ايران تا نيمه دوم قرن نوزدهم يعني هفتصد سال ادامه يافت. افرادي چون دكتر مهدي فرشاد و جورج سارتون و آئين مدرسي» را عامل افول علمي مي داند زيرا در حوزه خلافت فراگيري لوم غيرديني و فلسفه در مدارس ممنوع بود و فقط آموزش مطالب ديني مجاز بود. اما سازتون معتقد است با پيدايش رنسانس و غلبه خردگرايي غربي حصار آيين مدرسي را شكستند و علم را به جلو سوق دادند پس اگر قائل باشيم كه در اصل تفاوت نژادي ميان شرق و غرب نيست بايد بپذيريم عقب ماندگي يكي و پيشرفت ديگري از مجموعه اي از عوامل اقليمي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي نشأت مي گيرد.
عوامل ديگري نيز سبب عقب ماندگي هستند بنابراين ما براي تحولات بعدي به سراغ استعمار رفتيم اما براي مشكلات هزار سال پيش نمي توان به سراغ استعمار و عاوامل خارجي رفت. بنابراين براي يافتن آن عوامل بايد به كالبد شكافي تحولاتي كه بيش از هزار سال پيش واقع شده اند، بپردازيم. از جمله اين عوامل كه غالباً يك فرضيه است ادواري بودن تمدنهاست، خر تمدني پس از صعود به تدريج شروع به افول مي كند كه دكتر فرشاد از آن با نام«نظريه ارگانيسمي تاريخ» نام مي برد. از نظر او هر فرهنگ و تمدني پس از كمال به مرحله زوال مي رسند. به اعتقاد او اين افول از آنجا شروع ميشود كه منابعي كه باعث پيشروي فكري مسلمين بوده به تدريج تمام شده است و در اثر بوجود نيامدن منابع جديد در جا زدن مسلمانان آغاز مي شود. البته فرشاد به عوامل بيروني سيستم و آنچه او بدان «زمينه هاي مخالفت فكري» اطلاق مي كند نيز اشاره مي نمايد اما آنها را تنها عوامل تشديد كننده پيري و انحطاط سيستم حكمت طبيعي در عالم اسلام مي داند. اساس استدلال او را مي توان چنين خلاصه كرد كه ابتدا با برخورداري از جريانات علمي موجود در قلمرو امپراطوري اسلام رشته هاي علم بارور و عصر طلايي اسلام بوجود آمد اما اين ذخائر نامحدود و بي پايان بود و نياز به رشد داشت علم جبور است با محيط پيرامون خود رابطه برقرار كند و در جريان اين ارتباط علم رشد مي كند و بجلو مي رود. بنابراين هر دو نظريه «ارگانيستي تاريخ» و «ادواري بودن تمدنها» با افول علمي ايران سازگاري دارند. اما علت آن چه بود؟ چرا محيط علمي با بحث باروري عصر طلايي اسلام شد اما بعداً محيط به جاي تغذيه اين نوزاد زهر وارد پيكر او كرد. به نظر مي رسد كه ببنيم اساساً عصر طلايي چگونه بوجود آمد و علل پژمرده شدن آن چرا و چگونه بوجود آمدند.
فهرست مطالبمقدمه
صفحه
خاموش شدن چراغ علم 2
نحوه ي پيدايش وخصوصيات عصرطلايي رونق علمي تمدن اسلامي 10
زمينه هاي پيدايش افول عصر طلايي اسلام 16
سرآغاز انحطاط وافول عصر طلايي 25
آغاز افول جريان عقل گرايي در ايران 28
ادامه ي خاموشي چراغ علم تا اواسط قرن نوزدهم 32
جمع بندي ونتيجه گيري 35
خلاصه اي از فصل ششم: شرق وغرب :تماس يا تقابل 41
موقعيت اقليمي اروپا و تاثيرات آن برروابط شرق و غرب 43
موفقيت اروپاييان در دريا 46
جنگ هاي صليبي، نخستين دور رويارويي هاي بين اسلام واروپا 51
تاثيرات بلندمدت هجوم صليبيون بر شرق 56
چگونگي وعلل مسلط شدن اروپاييان بر دريا در طول قرون وسطي 60
جمع بندي ونتيجه گيري 74