موضوع : تغییر پذیری خلق یا اخلاق
توضیح : این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
تغييرپذيرى خُلق يا اخلاق
يكى ديگر از مبادى علم اخلاق اين است كه آيا اخلاق، قابل تغيير استيا نه؟ فارابى در كتاب شريف «الجمع بين الرايين» در باره يكى از بحثهاى مورد اختلاف دو شخصيتبزرگ علمى يعنى ارسطو و افلاطون در مسئله اخلاق مىفرمايد:
عدهاى بر آنند كه بين اين دو شخصيت عظيم علمى، اختلاف نظر هست; ارسطو بر اين باور است كه اخلاق، جزو عادات تغيير پذير و تحول ياب است; اما افلاطون بر اين عقيده است كه اخلاق بر دو قسم است: قسمى طبيعى و قسمى ديگر كسبى است و بخش طبيعى اخلاق، قابل تغيير نيست (1) .
البته اگر اين دو سخن با همين دو تعبير، از آن دو شخصيتبزرگ فلسفى نقل شده باشد، با هم ناهماهنگ است; زيرا ارسطو مىگويد اخلاق كلا قابل تغيير و تحول است ولى افلاطون مىگويد شاخهاى از اخلاق كه كسبى است، قابل تغيير است; اما بخش ديگر آن كه طبيعى است قابل تغيير نيست.
تبيين نظر ارسطو و افلاطون
فارابى مىگويد:
جناب ارسطو اين مسائل را در كتاب «فيه ما فيه» گفته است و من در آن كتاب به شرح اين مطالب پرداختم و گفتم اولا: اين كتاب در قوانين مدنى است، نه در اخلاق; يعنى، مسائل حقوقى را بازگو مىكند; نه مسائل اخلاقى را و ثانيا: نظر جناب ارسطو در آن كتاب، مسائل كلى و مطلق است نه مسائل جزئى (2) .
يعنى به طور كلى بحث مىكند كه آيا اخلاق همانند «ذاتيات» و يا به تعبير پيشينيان «جنس» و «فصل» و «ماده» و «صورت» است و به عبارت ديگر همان طور كه فصل، ذاتى هر ذى فصل و نوع، ذاتى هر ذى نوع است، آيا خلق، ذاتى هر متخلق و تغيير ناپذير استيا هر خلقى قابل تغيير است؟
جناب ارسطو اصل امكان قبول تغيير را مطرح كرده و سخن او در سهولت و صعوبت آن نيست. اما سخن افلاطون اين است كه اخلاق، دو قسم است; بخشى از آن طبيعى و تغيير آن، دشوار و بخش ديگر كسبى و تغيير آن آسان است و منظور از طبيعى بودن «صورت نوعيه» و ذاتى شدن نيست; بلكه ملكه شدن به منزله صورت شدن است و قهرا تغييرش دشوار است; ولى محال نيست. چرا كه بين «متعذر» و «متعسر» فرق است. «متعسر» چيزى است كه ممكن ولى دشوار است اما «متعذر» چيزى است كه انسان از انجام آن معذور است و قادر بر آن نيست. متعذر در اين گونه موارد كه در مقابل متعسر قرار مىگيرد، به معناى ممتنع است.
بنابراين، نظر افلاطون اين است كه تغيير دادن اخلاقى كه طبيعى شود دشوار است; اگر درختى به صورت كج رشد كند و راه عابران را ببندد، باغبان مشكل مىتواند آن را راست كند، ولى چنين نيست كه به هيچ وجه نتوان آن را مستقيم كرد; البته منحنى بالذات را نمىشود مستقيم كرد; اما مىشود با عواملى اين مانع سر راه را برداشت. منظور افلاطون از اين مثال اين است كه تغيير روش كسى كه به خلقى خاص، ساليان دراز، عادت كرده و به حد كهولت رسيده است، سخت است.
در تعبيرات دينى ما هست كه: «رد المعتاد عن عادته كالمعجز» (3) يعنى، تغيير دادن مسير اعتياد كسى كه به چيزى عادت كرده، مانند معجزه است البته نه خود معجزه و در آثار اديبان بزرگوار ما آمده است:
«تربيت نا اهل را چون گردكان بر گنبد است»
اين خود تشبيهى است و جناب شيخ مصلح الدين سعدى، نمىخواهد بگويد همان طور كه گردو روى گنبد دوار نمىايستد بلكه مىغلطد، تربيتبراى نااهل روا نيست، منظور وى دشوار بودن است نه محال بودن.
بنابراين، جناب فارابى مىفرمايد: افلاطون مثل ارسطو فتوا مىدهد كه ممكن است اخلاق را عوض كرد اگر چه اين تغيير، دشوار است; و سپس مىافزايد: هر صورت جديدى بعد از مدتى كه با ماده خود، قرين مىشود، مجموعا ماده ثانى براى صورت بعدى مىشود و آن صورت بعدى هم كه روى اين مجموعه پديد مىآيد و مدتى با آنها عجين مىشود، مجموعا ماده براى صورت سوم و... مىگردند. آنگاه مثالى ذكر مىكند: مثل اين كه خاك به صورت گياه در مىآيد و گياه وقتى رشد كرد، به صورت الواح، چوبها و تختهها و تختهها به صورت تخت، ميز تحرير و مانند آنها در مىآيد كه به اين ترتيب، هر كدام از اينها زمينه براى پذيرش صورتهاى بعدى است.
البته اين صورت، صورت طبيعى نيست; بلكه صورت صناعى است كه جناب افلاطون آن را در حد مثال براى تقريب به ذهن ذكر كردهاند; يعنى نفس با هر خصوصيتى كه مانوس شود، زمينه براى صفتبعدى را پيدا مىكند و آن صفتبعدى هم كه مدتى در نفس مىماند براى پديد آمدن صورت طبيعى ديگرى، زمينه و طبيعت مىشود. بنابراين، افلاطون نمىگويد تغيير صور و افراد، يكسان است; بلكه مىگويد بعضى از آنها سخت و بعضى، سهل است و جناب ارسطو هم نمىگويد تغيير همه يكسان است; يعنى، تغيير اخلاق براى كسى كه معتاد به خلقى شده با كسى كه عادت نكرده، يكسان است پس در اصل امكان تغيير و نيز در تفاوت بين درجات اخلاقى به صعوبت و سهولت، هر دو موافقند و بين اين دو بزرگوار، اختلاف نظرى نيست.
امكان تغيير انسان و انواع تغييرپذيرى
آنچه كه در جهان يافتشده يا مانند فرشتگانى است كه سخن همه آنها اين است: «وما منا الا له مقام معلوم» (4) و تغيير پذيرى در حيطه آنان راه ندارد، چون موجوداتى مجرد و ثابتند و يا مثل موجودات عالم طبيعت مانند آسمانها، درياها، كوهها، درختان، حيوانات و انسان است كه تغيير پذيرند.
تغيير پذيرى بر سه گونه است: يا به صورت زوال و نابودى است كه پيشينيان از آن به «كون و فساد» تعبير مىكردند و يا به صورت تكامل يا تنازل است كه سه قسم مىشود و هر سه قسم تغيير هم در انسان هست. چون انسان در قلمرو طبيعت است و هر موجودى كه در منطقه طبيعتبه سر مىبرد پذيراى تغيير است.
موجودى كه در مسير حركت قرار مىگيرد، گاهى بر اثر آسيب و گزند حوادث، فاسد مىشود; گاهى راههاى تنزل و گاهى راههاى تعالى و تكامل را طى مىكند. گرچه آنچه كه حركت است، بالاصالة و بالذات، همان است كه در مسير كمال باشد; اما برخى تحولات بالعرض هم هست.
در هر صورت، انسان مىتواند سه گونه تغيير داشته باشد:
1 زوال پذيرى و اين همان مسئله «مرگ» است; مثل ساير موجودات كه فاسد مىشوند: «كل نفس ذائقة الموت» (5) .
2 تغيير پذيرى در جهت تنزل كه: «ان المنافقين فى الدرك الاسفل من النار» (6) كه اينها به جاى «تدرج»، «تدرك» دارند! يعنى به جاى اين كه درجاتى را طى كنند دركاتى را مىپيمايند.
فهرست مطالبمقدمه 1
تبيين نظر ارسطو و افلاطون 1
امكان تغيير انسان و انواع تغييرپذيرى 4
بعثت انبيا 5
تكليف، در همه ادوار زندگى 7
تغيير خَلق و خُلق 7
نقش معرفت در تغيير اخلاق 8
قرآن و تغيير اخلاق 10
تفضل نعمت و استحقاق كيفر 11
نعمت ابتدايى الهى 12
اسراف در نفس 14
عاقبت مؤمن و كافر 15
رابطه ملكه شدن با قساوت قلب 17
احياى زمين و زمينه مرده 18
تغيير و جهاد اكبر 19
فرار از «زحف» در جهاد اكبر 19
نتيجه بحث اين كه: 22
پىنوشتها: 22
منبع : 25