موضوع : تعلیم و تربیت از دیدگاه ابن سینا
توضیح : این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
تعليم وتربيت از ديدگاه ابن سينا
ابن سينا نخستين فيلسوف اسلامي است كه در زمينهي مسايل آموزشي، به گونهاي عميق انديشيده است. اكنون بر آنيم روشن كنم ابن سينا چگونه توانست برپايهي ديدگاههاي افلاطون و ارسطو و در عين وفاداري به تعليمات قرآني، سيستم خود را بنا نهد. ابن سينا در اين مسأله كه كسب دانش، هدف اصلي خلقت انسان است با فيلسوفان يوناني موافق بود. علاوه بر اين، او جستوجوي حقيقت را، صَرف نظر از نتيجهي ماترياليسمِ نهايي آن، قابل قبول ميدانست. ارسطو نيز عقيده داشت «عقل عملي» و به عبارت ديگر « شعور » بهترين راهنماي عملي است. فضايل بايد توسط عادت استحكام يابد و آموزش نظري بايد برپايهي فضايل و دوري از رذايل صورت گيرد. كسب علم به معناي درك حقيقت و ضرورت وجود اشياء است. ابن سينا ديدگاههاي ارسطويي را با چارچوبهاي اسلامي درآميخت كه در اين نوشتار به بررسي اين فرآيند مي پردازيم و در نهايت نيز ارتباط ابن سينا را با جوامع نوي مسلمانان مانند ايران بررسي خواهيم كرد.
دانش و عقل
ابن سينا، انواع آموزش و پرورش را بررسي ميكند. «مهمترين نوع، آموزش عقلي» است كه در حقيقت پرورش ذهن انسان است. او نيز مانند افلاطون و ارسطو به نظم جهان اعتقاد داشت؛ بنابراين تعليم و تربيت را رشدِ عقل، و به منظور درك واقعي و عميق اين نظم ميدانست. در اين راه، اهداف مادي ارزش تلقي نمي شوند؛ هرچند منافع روحاني تعليم و تربيت براي اشخاص و پس از آن براي جامعه، همواره مدنظر او بوده است.
ابن سينا به عنوان يك متفكر مسلمان، تعليم و تربيت را راهي براي رسيدن به خدا ميداند؛ اما اين بدان معنا نيست كه او به پيشرفت علم اعتقاد ندارد. وي از مهمترين و معروفترين پزشكان عصر خود بود و آثار او در پزشكي، مدتها در دانشگاههاي معتبر اروپا استفاده ميشد. بنابراين او ارزش تجربه را در علم درك نموده بود؛ با اين وجود، اعتقاد داشت تعليم و تربيت بايد با هدف شناخت حقيقت معنوي و مطلق باشد. چنين حقيقتي از راه شهود حاصل ميشود. به طور معمول، آموزش از شناخت عميق شاخههاي مختلف دانش به منظور پيشرفت مادي نبوده، هر چند اعتلاي آن هدف جانبي مورد قبول وي بوده است. در حقيقت ايجاد نوعي عشق به لزوم درك حقيقت و طبيعت اشياء، در درون اين تفكر نهفته است. بنابراين، فلسفهي تعليم و تربيتِ ابن سينا، بيشتر به تفكراتي مربوط است كه امكان اِعمال آنها بر دانش وجود داشته باشد، نه قضاوت صرف در مورد مسايل.
«هنگامي كه قضاوت ما نه تنها كلي است بلكه لازم نيز ميباشد، ما به گونهاي از معرفت دست مييابيم كه امكان توضيح و پيشبيني را به ما ميدهد. در حقيقت تنها به جمعآوري حقايق نميپردازيم.»
روح ما تشنهي حقيقت است و اين حقيقت را ميتوان از طريق آموزشي و سختكوشي كسب نمود. بنابراين تعليم و تربيت، جستوجوي حقيقت است و فعاليتي مقدس. به همين دليل تلاش براي كسب آن وظيفهي هر مسلماني است. براي درك نظريهي تعليم و تربيتِ ابن سينا، ابتدا لازم است مفهوم «هايلا» را درك كنيم؛ مادهاي اوليه كه همهي مواد از آن ساخته شدهاند؛ به عبارت ديگر «هايلا» با همهي مواد تركيب شده، جسم كاملي را شكل ميدهد.
ابن سينا تحت تأثير تعليمات افلاطون و قرآن عقيده داشت وجود برتر «هايلا» هنگامي كه با ماده تركيب ميشود تا اندازهاي ارزش خود را از دست ميدهد. از اين رو «واقعيت معقول» بر «واقعيت محسوس» برتري دارد. اين مفهوم در نظام آموزشي او نيز وجود دارد. هوش و دانش ما، پرتويي از علم الاهي است و از راه آموزش مناسب ميتوان آن را كسب نمود.
عقل فعال
با توجه به مباحث بالا، ميتوان دريافت كه از نظر ابن سينا، صرف درك از طريق حواس، تعليم و تربيت نيست. براي درك «ذات امور» تنها دانستن كافي نيست، بلكه بايد بدانيم چگونه و چرا ميدانيم و چرا اموري را كه فهميدهايم، بايد آن طور باشند كه دركشان كردهايم؟
چنين فرضي در مورد تمايزي كه ابنسينا ميان تجربه و تجربهي حسيِ صرف قايل شده، ضروري است. براي درك اين كه يك روند يا الگو تكرار ميشود، ما نه تنها بايد روندِ تكرار را بدانيم، بلكه بايد بدانيم كه چرا الگو تكرار ميشود و اين كه تكرار هر الگويي، دليلي دارد؛ به عبارت ديگر بايد علت امور را جستوجو كنيم. «عقل فعال» مفهومي است كه نقشي مهم در درك عميق دارد. براي درك علت از ديدگاه ابنسينا، مسألهي مهم آن است كه فرم (صورت كلي) يا ذات امور را درك كنيم. او همانند ارسطو وجود صورت كلي را رد كرده، گفته است: عقل يا بخش عقلي، چيزي است كه مفاهيم كلي را از موارد خاص انتزاع ميكند؛ به عبارت ديگر وي معتقد بود فرم و صورت، تنها در ذهن افراد وجود دارد.
هر چند حواس ميتواند در نشان دادن امور و اشياي خاص به ما كمك كند، نميتواند ميان آنچه كه ضروري و ذاتي است و آنچه عرضي يا تصادفي است، تفكيك قائل شود. مفاهيم كلي از طريق فرآيند استقرا بدست ميآيد و همچنين از تركيب تجربيات به دست آمده توسط حواس، تصور و حافظه، درك ميشود. همانگونه كه او ميگويد: «فرضياتي وجود دارند كه نه با دليل و نه با حواس درك ميشوند؛ تنها با به كارگيري همزمان اين دو است كه ميتوان به درك آنها دست يافت.» بنابراين، با شناسايي اتصال عِلّي، ميتوان زمينهي لازم را براي نتيجهگيري قطعي از تجربيات محدود، بدست آورد. در اين زمينه «گودمن» ميگويد: «براي درك قاعده [وجود يك علت اوليه] يا از پيش به عنوان الزام و كلّيت، نياز به كمك عقل فعال ميباشد.»
اين جا است كه ارسطو به تواناييهاي ذهني براي ساخت مفهوم مناسب اشاره و تكيه ميكند. مشكل ارسطو در اين جا است كه او يا بر مُثل افلاطوني تكيه ميكند يا تحليل را به وسيلهي كشف عناصر صوري در عناصر حسي كه هرگز وجود نداشتهاند، ابطال ميكند. ابنسينا براي «عقل فعال»، نقش بالاتري قايل بوده، از آن براي پر كردن شكاف ميان تجربيات حسي و صورت كامل آن، استفاده ميكرد (به عنوان مثال از شباهت تقريبي يك دايره، به مفهوم يك دايرهي ايدهال ميرسيد.) اختلاف ديگر ميان ارسطو و ابنسينا اين است كه ارسطو اعتقاد داشت دانستنِ علمي درك اشياء به گونهاي كه هستند، ميباشد و عقيده داشت ميتوان چنين دركي را با توجه به اهداف اشياء و يا عملكرد آنها يافت. ابنسينا هر امر ممكنالوجودي را كه ضرورت پيدا كرده بود از طريق علت وجودي آن ميسنجد و نقطه وابستگي هر شئاي را تنها «خدا» ميدانست. او ارتباط ضروري را از «عقل فعال» اتخاذ كرده بود.
بنابراين، عقل فعال ارتباط ميان تفكرات خاص ما و طبيعت است. ابنسينا اين ارتباط را با عنصر مَلَك (فرشته) يكسان ميدانست. «عقل فعال» براي روح، همانند خورشيد براي بينايي است. بنابراين عقل فعال باعث ميشود تا آرا و عقايد براي روح قابل درك باشد؛ همانگونه كه نور خورشيد به ما امكان ديدن ميدهد. در اينجا ميتوان تأثير افلاطون را درك نمود؛ چرا كه او نيز به توانايي انسان در نگريستن به دنياي ملكوت و كسب دانش واقعي اعتقاد داشت.
تعليم و تربيت از طريق «عقل فعال»
اما تأثير اين عقايد بر سيستم آموزشي ابنسينا چگونه است؟ او نيز همانند ارسطو بخش عقلي را به دو قسمت تقسيم ميكرد: عملي و نظري. بخش نظري، برداشتهاي صور مادي را از ماده، انتزاع ميكند. مرحلهي اول، مرحلهي تواناييها (استعدادها)ي مادي و يا مطلق است؛ مانند استعدادِ بالقوه در كودك، هنگامي كه ابزار دريافت از حالت امكان به واقعيت تحقق مييابد. مرحلهي دوم، استعدادهاي ممكن است. مرحلهي سوم، مرحلهي به كمال رساندن عادات و تواناييهاي بالقوه است. آخرين مرحله، تحقيق عملكرد در بخش عقل نظري، فرونشاندن عادات نيك است كه از نيّت والدين شروع و با هدف كمال انسان ختم ميشود.
آموزش از زماني شروع ميشود كه مرد همسري را برميگزيند كه شخصيت ذهني و دروني او به شدت بر نوزادي كه هنوز به دنيا نيامده، تأثير ميگذارد. از نظر ابنسينا، آموزش در سطوح بالاتر، چيزي جز فرآيند واقعگرايي و تكاملِ بخشهاي عقل نظري و عملي نيست. فرآيند تعليم (آموزش) شامل تحقق استعدادهاي ذهني در پرتو نور «عقل فعال» است.
م. فخري فرآيند آموزش را به صورت زير جمعبندي ميكند:
«كل فرآيند معرفت انساني، پيشرفت تلويحي از حالت پايين بالقوه تا حالت بالاي بالفعل يا همراه آن درك معقولات ذخيره شده در مخزن عقل فعال ميباشد.»
ابنسينا اين پيشرفت را اتصال يا پيوندِ از طريق «عقل فعال» مينامد. با اين وجود، او تأكيد بسياري بر فرديت و تفاوتهاي فيزيكي كه باعث تفاوت ميان افراد ميشود، مينمايد. اين نشان ميدهد كه تجربههاي ما، نتيجهي زندگي فيزيكي ما است كه باعث هويت بخشيدن به ما ميشود.
فرديتگرايي ابن سينا، دلالتهاي عميقي بر نظام آموزشي او گذاشت. تجربههاي يك كودك به شدت مهم است و باعث ميشود كه ما متوجه تأثير عميق خانواده و محيط نشويم. از اين رو هم طبيعت و هم تربيت، نقش مهمي را در نظام تربيتي ابنسينا ايفا ميكنند.
فهرست مطالبتعليم وتربيت از ديدگاه ابن سينا 2
دانش و عقل 2
عقل فعال 4
تعليم و تربيت از طريق «عقل فعال» 7
گروه سوم، آنهايي هستند كه از لحاظ عقلي عملي برتر هستند. 9
تعليم و تربيت و خير 10
مراحل تعليم وتربيت : 15
ويژگي هاي معلم در تفکر ابن سينا 17
منابع: 24