موضوع : الگوهای خاموش و پنهان در نهادهای پرورشی
توضیح : این فایل به صورت ورد و آماده چاپ می باشد
در جوامع بسته و جوامع باز و آزاد نویسنده: كاوه احمدي علي آبادي*
چكيده : در اين مقاله درصدديم تا زوايايي جديد از آموزش و پرورشي را آشكار سازيم كه به ابعاد خاموش و پنهان الگوهايي در جامعه عطف مي كند كه برحسب نوع تربيت و جامعه پذيري متفاوت جوامع مختلف در افراد دروني مي شوند و سپس اشخاص آن را در تفكرات و كنش هاي شان بازآفريني مي كنند.
الگوهايي كه بر طبق نوع تعاملات و تقابلات بين جهان بيني هاي فردي و گروهي افراد با جهان بيني جمعي جامعهء مرجع رخ مي دهند و پس از دروني شدن در قالب كنش هايي جهت يافته، بروز داده مي شوند. آنجا كه خاستگاه اش نهادهاي پرورشي و تربيتي (خانه، مدرسه، مراكز ديني و رسانه هاي جمعي) است و بروزش ابتدا در نهاد خانواده و سپس بازآفريني اش در ساير نهادهاي مدني، همچون نهادهاي اجتماعي، سياسي و غيره. دو الگوي متفاوت نهادهاي پرورشي كه در نهايت به دو جامعه متمايز باز يا بسته منجر مي شود. در اين راه، در قالب نظريه اي بنيادي و با روش جمع آوري اطلاعات اسنادي و با استناد به پژوهش هايي كلان نگر و متعدد، به فراتحليلي كه حاصل ارتباط و امتزاج پژوهش هاي مختلف بوده است، دست يافته و از آن طريق فرآيندي را تبيين مي كنيم كه به نتايج و ارايه راه حلي منتهي مي شود، كه براي پرورش و جامعه پذيري يك جامعه سالم و باز ضروري است و آن تعاملي خواهد بود كه مشاركت و قرار گرفتن در جايگاه ديگري را، نه تنها چراغ راه خود، كه تجربه و سير عملي جامعه ساخته باشد و نوآوري ها و خلاقيت هاي افراد و به خصوص جوانان اش را در كل نظام اجتماعي و فرهنگي اش جذب و هضم كند.
واژگان كليدي: الگوي خاموش- الگوي پنهان- جامعه باز- جامعه بسته - جهان بيني جمعي.
مقدمه
در برخي از دانشگاه هاي غربي به تازگي رشته اي جديد در علم روان شناسي با عنوان روان شناسي سياسي ايجاد شده است. در اين مبحث بين رشته اي، به الگوهايي در نهادهاي پرورشي (خانواده، مدرسه و رسانه ها) توجه مي شود كه بر بستر آن، شخصيت هايي پرورش مي يابند كه چون در نهادهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي مشغول به فعاليت مي شوند، به سمت و سوي همان الگوهايي رفتاري تمايل پيدا مي كنند كه روان ناخودآگاه شان پيش از آن در خانه و مدرسه و در معرض رسانه هاي جمعي شكل گرفته است؛ جايي كه جهان بيني جمعي به گونه اي است كه ممكن است اجازه رشد جهان بيني هاي گروهي و فردي را داده يا مانع آن ها شود. از اين روي، نحوهء پرورشِ شخصيت سياسي مي تواند سالم يا ناسالم باشد كه بر طبق همان، در بازآفريني نهادهاي مدني و سياسي و غيره نيز با همان كيفيت جلوه گر مي شوند (تهراني، 1383: 7-46؛ تهراني، 1379: 22-79). اين الگوها مي توانند در سطح خرد در قالب "كنش ها" ظاهر شوند و در قالبي كلان به شكل "الگوهايي خاموش و پنهان"، كه جا دارد به شكلي مفصل تر به هر يك بپردازيم.
نوع و روش تحقيق
اين مقاله بخشي از تحقيقي گسترده تر است كه نگارنده در قالب نظريه اي بنيادي به آن پرداخته است. نظريه اي را كه هم در تز و هم در كتب تأليفي و مقالات علمي و پژوهشي ارايه كرده است و حاصل سال ها كار در اين حوزه چه در قالب پژوهشگر و چه به عنوان سرپرست تيم هاي پژوهشي در مركز بين المللي گفتگوي تمدن ها و در سازمان مديريت و برنامه ريزي در بخش برنامه ريزي بلندمدت بخش اجتماعي و فرهنگي و دفتر آمايش سرزمين فعاليت داشته است كه با انواع روش هاي اسنادي و پژوهش هاي كلان نگر، پانل هاي متعدد و حتي بعضاً مطالعات موردي، فراتحليلي را كه نتيجه ارتباط، تعميم و امتزاج نتايج آن هاست، در قالب نظريه اي بنيادي ارايه كرده است.
الگوهاي خاموش و پنهان
در هر جامعهاي، الگوهايي موجودند كه در قالب باورها، هنجارها، ارزش ها، عادت ها، كنش ها و رفتارها بروز كرده، ولي هرگز به زبان رانده نشده و در بسياري از موارد، افراد معتقد به آن، از وجودشان نيز آگاهي ندارند و فقط به گونهاي بديهي و ناخواسته آن ها را در سبك هاي زندگي در منزل و فعاليت هاي كاري پديد آورده و به كار ميبرند كه در بسياري از الگوهاي حاكم بر نهادهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي تعيين كننده و حتي در انواع نظام هاي تحول جامعه دخيلاند و هيچ سياست گذاري و برنامهريزي اي بدون توجه به آن ها قرين موفقيت نخواهد بود.
آن الگوهايي كه افراد از وجودشان آگاهي دارند، ولي آن ها را به زبان نرانده و در اظهارات رسمي و رفتارهايي كه اهداف شان ذكر شود، به كار نميبرند، بلكه آن ها را به گونهاي خاموش، ولي معنادار جهت دهنده نگرش ها، قضاوت ها و رفتارهاي خود ميسازند، الگوهاي خاموش گفته ميشود. در حالي كه آن دسته از الگوهايي كه افراد از وجودشان آگاهي ندارند و يا به گونهاي بديهي و مفروض، آن ها را اعمال ميكنند، يا آنقدر كلي و عميق هستند كه كاملاً پنهان ميمانند، الگوهاي پنهان را تشكيل ميدهند. در كشور ما و ساير كشورهاي جهان، به خصوص جوامع بسته يا جوامع باز و آزاد، نمونههايي از اين الگوها را ميتوان شناسايي و تجزيه و تحليل نمود.
كنش هاي شكل دهنده الگوها
توجه به اين نكته ضروري است كه، هر الگوي خاموش يا پنهاني در سطح كلان معمولاً به طور مستقيم عمل نمي كند و همواره از طريق الگوهايي خُردتر كه رفتارها و تعاملات افراد باشند، پديدار مي شود. كنش ها، يكي از اين نمونه الگوهايي هستند كه در شكل گيري الگوهاي كلان بسيار تعيين كننده اند. كنش ها ، نمونه رفتارهايي هستند كه با انگيزه هاي مشخص افراد شكل مي گيرند. به بياني ديگر، هر كنشي فصل مشتركي از رفتارهاي فردي است كه همواره با آگاهي به سوي هدفي معين جهت گيري و هدايت مي شود. جامعه شناسان و پژوهشگران مختلفي درباره كنش ها، نظريه پردازي و تحقيق كرده اند، كه يكي از مطرح ترين شان به نظريات ماكس وبر پيرامون انواع كنش برميگردد. او ضمن تمايز قايل شدن بين انواع كنش ها، كنش معطوف به هدف و عقلايي را عامل تعيين كننده تحول جوامع صنعتي ميداند، كه امكان طرحريزي، برنامهريزي و ارزيابي علمي را فراهم ميآورد. در حالي كه جوامع سنتي عمدتاً از كنش هاي ارزشي، عاطفيِ منفعل و سنتي بهره ميبرند كه موجب توسعه و پيشرفت نميشود (وبر، 1367: 71 ـ 75; سازمان ها: سيستم هاي عقلايي، طبيعي و باز، 1374: 80 ـ 89.). تفكر سنتي در شرق بيشتر از يك طرف احساسي و عاطفي و از طرف ديگر مبتني بر سنت و رسم است كه مورد توجه و مطالعه نظريه پردازان و برنامهريزان قرار گرفته است. اما مباحث وبر پاسخ گوي طرح مسأله ما نيست و ما ناگزير به جستجوي كنش ها و طرح علل ديگري هستيم.
الگوي خاموش قدرت در پسِ كنش معطوف به قدرت
در شماري از جوامع جهان سوم و در بسياري از نهادهاي مدني شان، اين يكي از اصلي ترين پرسش ها بوده است كه چرا عمدتاً پيشرفت و ترقي در اولويت هاي اساسي، نه تنها دولت ها و اركان حكومتي، بلكه حتي آحاد مردم قرار ندارد، و مسايل و نيازهاي ديگري است كه در اولويت قرار ميگيرند؟ يکی از اين نيازها و اولويت ها، کنش معطوف به قدرت است. کنش معطوف به قدرت، انگيزشی بيش از پيشرفت را تهييج می کند. قدرتی که در سطح فردی سرکوب شده و در سطوح اجتماعی نياز به بروز هر چه بيشتر می يابد و از هر فرصتی برای تجلی خود سود می جويد. کنش معطوف به قدرت با محور قرار دادن خود، ساير انگيزش ها و به خصوص اهدافِ هر نوع ترقی و پيشرفتی را در اولويت های بعدی قرار می دهد تا خود که پيش از اين مدام واپس زده شده، اجازه ظهور يافته و ارضاء گردد. به بيان واضح تر، كنش معطوف به پيشرفت، که اصلی ترين عامل انسانی در توسعه به شمار می رود، کنار گذاشته شده و کنش معطوف به قدرت جانشين اش می شود. در نتيجه، آنچه در كاغذها (برنامهها) آماده هرگز توسط افراد تحقق عملي نمييابد تا توسعه و پيشرفتي را نيز در پي داشته باشد.
فهرست مطالبچكيده 1
مقدمه 1
نوع و روش تحقيق 2
الگوهاي خاموش و پنهان 2
كنش هاي شكل دهنده الگوها 3
الگوي خاموش قدرت در پسِ كنش معطوف به قدرت 4
ريشهيابي الگوي خاموشِ خودمحوري در خانواده و جامعه 4
الگوي پنهانِ شيفتگي قدرت در روان، آن گاه جامعه 7
ريشهيابي استبداد از فرد تا جامعه 8
تعامل يا تقابل جهانبيني فردي، گروهي و جمعي 10
نهاد خانواده 12
نهادهاي پرورشي و تربيتي 13
نهادهاي اجتماعي 14
نقش رسانه ها در جوامع بسته و جوامع باز 14
الگوهاي تربيتي، جامعهپذيري و مشاركت 16
علل برخي از آسيبهاي اجتماعي عدم مشاركت 17
حق انتخاب نسل جوان 18
جامعه باز و آزاد و اركان آن 19
جهانبيني فردي و جذب آن در جامعه 20
تعامل عامل پيوند جهانبيني فردي و جمعي 21
نتيجهگيري 22
فهرست منابع فارسي 23
فهرست منابع لاتين 24