موضوع: داستان جین آیر همراه با ترجمه لاتین
توضیح: این فایل به صورت ورد و آماده ی پرینت می باشد.
«جين آير»
نوشته : كارلوت برونته
اسم من جين آير است و داستان من از زماني آغاز مي شود كه من 10 ساله بودم من با عمه ام خانم ريد زندگي مي كردم، زيرا پدر و مادرم هردو مرده بودند. خانم ريد ثروتمند بود. خانه او بسيار بزرگ وزيبا بود، ولي من در آنجا خوشحال نبودم. خانم ريد سه فرزند داشت؛ اليزا، جان و جورجيانا. پسر و دختر عمههايم از من بزرگتر بودند. آنها هرگز نمي خواستند كه با من بازي كنند و اغلب نامهربان بودند. من از آنها مي ترسيدم. از همه بيشتر از پسر عمه ام جان ميترسيدم. او از ترساندن من لذت مي برد و مرا ناراحت ميساخت. در يك بعدازظهر، من دريك اتاق كوچك از دست او مخفي شدم. من كتابي با عكس هاي زياد در آن داشتم و از آن بابت احساس خوشحالي ميكردم. جان و خواهرانش با مادرشان بودند. اما جان تصميم گرفت كه به دنبال من بگردد. او فرياد ميكشيد «جين آير كجاست» «جين! جين! بيا بيرون» او در ابتدا نتوانست مرا پيدا كند. او سريع يا باهوش نبود. اما اليزا، كه با هوش تر بود محل مخفيگاه مرا پيدا كرد. او فرياد زد: او اينجاست، من مجبور بودم بيرون بيايم و جان منتظرم بود. از او پرسيدم : چه مي خواهي؟ جان گفت: از تو مي خواهم كه به
My name is Jane Eyre and my story begins when I was ten. I was living with my aunt, Mrs Reed, because my mother and father were both dead. Mrs Reed was rich. Her house was large and beautiful, but I was not happy there. Mrs Reed had three children, Eliza, John and Georgiana. My cousins were older than I. They never wanted to play with me and they were often unkind. I was afraid of them. 1 was most afraid of my cousin John. He enjoyed frightening me and making me feel unhappy. One afternoon, 1 hid from him in a small room. 1 had a book with a lot of pictures in it and 1 felt quite happy. John and his sisters were with their mother. But then John decided to look for me.
'Where's Jane Eyre?' he shouted, 'Jane! Jane! Come out!' He could not find me at first - he was not quick or clever. But then Eliza, who was clever, found my hiding place. 'Here she is!' she shouted. 1 had to come out. And John was waiting for me. 'What do you want?' 1 asked him. 'I want you to come here,' John said. 1 went and stood in front of him. He looked at me for a long time, and then suddenly he hit me. 'Now go and stand near the door!' he said. 1 was very frightened. 1 knew that John wanted to hurt me. 1 went and stood near the door
15 صفحه فارسی
14 صفحه لاتین
.
دانلود کامل این فایل ،
بعد از خریداری