این مقاله بصورت Word و قابل ویرایش است همچنین آماده پرینت می باشد
موضوع : تحقیق معنای واقعی هنر و هنرمند
هنرمند پيش از آنكه هنرمند باشد انسان است آدمي در هر مرتبه از وجود كه باشد در نسبت با زمان و مكان باقي بنابر تجلي وجود در سكني مي گزيند و به آن دل مي بندد از اينجا وجهة نظر و نحوة ديد و جهت ديدار او بنابر سكني گزيني و جلوه گري وجود از افق زمان و مكان خاص پيدا مي كند بدين معني وجهة نظر او گاهي صورت ملكي وگاهي صورت ملكوتي به خود مي گيرد و همين معنا است كه در نگاه هنرمندان بيش از ديگران اين عوالم راظاهر مي كندهنرمندان هر عصري عالمي را مي كنند كه در آن حضور دارند اين عالم صرف عالم محسوسات و متعلقات عالم محسوس نيست بلكه عالمي كلي است كه هنرمند خويش را در برابر آن حاضر مي بيند ونداي باطني آن را در اثر هنري خويش منعكس مي سازد ساحت خيال و تخيل ابداعي هنرمند كه ريشه در عالم خاك دارد مجلاي كاملي براي تجلي از اين جا هر بار در برابر تجليات عالم وجود در عالم كل زبان و بياني ديگر در كار مي آيد و ساحت خيال و تخيل ابداعي هنرمند كه ريشه درعالم خاك دارد مجلاي كاملي براي تجلي وجود داست و احسن جلوه گاه براي ظهورات متون در افق زمان فاني و باقي زمان افقي است كه با ايتلا از آن مي توان وجود را درك كرد يك بار وقتي كه آدمي به جهت حقي خويش روي مي كند و با زمان باقي پيدا مي كند و با ساحت قدسيان و فرشتگان قرين مي شود و در آنجا سكني مي گزيند و وطن مي گيرد در چنين افقي عالم قدسي از جلوه گاه زمان باقي و به عبارتي ملكوت اشياء را مي بيند و ديدار او عرشي است و گاه به وجود فرشي حيواني يعني جهت خلقي خويش رو مي كند و با زمان فاني نسبت پيدا مي كند و تشبيه به حيوانات مي جويد و زمان باقي را فراموش مي كند در چنين حالتي او واقعيت و جهت فاني اشياء و به عبارتي فقط ملك اشياء را مي بيند در اين مرتبه اشياء از جلوه گاه زمان و مكان فاني و كثرت براي آدمي متجلي مي شود از اين ديدگاه ما با دو نوع انسان متفاوت در حال تعامل هستيم انسان پاپ گونه يا سنتي و انسان پرومته وار يا مدرن تعبيري كه از دكتر نصر وام گرفته شده تعريف آدمي به عنوان پلي ميان زمين و آسمان مفهومي است كه در نقطه مقابل مفهوم انسان پرومته وار قرار مي گيرد مفهومي كه انسان را موجودي عصيان گر مي داند كه عليه آسمان برخاسته و مي كوشد كه نقش الوهيت را از آن خود سازد با گذر از مكتب ها و سبك هاي فكري فرهنگي و با همة تعاريفي كه متفكران و فيلسوفان از هنر و عوالم هنري كرده اند هنر شايد به دليل بازگشت اش به حس انساني و شايد به خاطر تكيه اش بر شهود و مكاشفه كارآيي بسيار در انتقال تجربه هاي دروني و باطني زندگي آدمي دارد و خبر از رهايي مي آورد كه قفل آنها با هيچ كليد ديگري گشودني نيست هنر مسيري در زندگي آدمي مي گشايد كه با پاي چوبي خردورزي و منطق استدلالي نمي توان از آن گذشت آفرينش هنري در زندگي معنوي آدمي ارجي والا دارد و از اين جنبه برتر و قدرتمندتر از علم منطق فلسفه و اخلاق جلوه مي كند و فلسوف و فلسفه چه حق دارد كه از امري والاتر از خود سخن گويد آيا فيلسوف همان نيست كه در زندان فلسفه در همان غاري بسر مي برد كه افلاطون ما را از ظلمت آن مي ترساند انساني سنتي در جهاني مي زيد كه فقط يك مبدأ و يك مركز دارد و او نسبت به آن مبدأ از آگاهي كامل بسر مي برد مبدأ اين كه مشتمل بر كمال و پاكي ازلي و تماميت است كه بشر سنتي مي خواهد در جستجوي آن برود آن را بدست آورد و انتقال دهد او روي دايره زندگي مي كند كه هميشه از مركز آن با خبر است و در زندگي اعمال و انديشه هايش رو به سوي آن مركز دارد او جانشين خداوند است و نزد خدا مسئول اعمال خويش است و امين و حافظ زمين است كه به عنوان قلمرو به او داده شده است البته به اين شرط كه در مقام شخصيت اصلي زمين كه به صورت خداوند خلق شده و به عنوان موجودي خداگونه كه اگر چه در اين عالم مي زيد خلق شده است تا جاودانه بماند به خويشتن بماند انسان سنتي از نقش خويش در مقام مفصل ميان خاك و خدا آگاه است و مي داند كه نهايت او فراتر از قلمرو ناسوتي است كه به او داده شده است تا بر آن حكومت كند و نسبت به گذرا بودن سفرش روي اين كره خاكي نيز آگاه بماند او مي داند عرشي كه او را به ساحلي فراتر از سفر كوتاه زميني اش مي خواند به نحوي توسط اعمال و چگونگي حيات او در مرحله انساني رقم مي خورد به عكس انسان پرومته وار مخلوق اين جهاني است يا خود را مخلوقي اين جهاني مي داند او بر روي زمين احساس مي كند كه در وطن است وي زمين را نه طبيعت بكري كه انعكاس عالم دنيوي بلكه آن را دنياي مصنوع مي داند كه توسط انسان مدرن خلق شده تا بتواند خدا و حقيقت باطني خويش را فراموش سازد چنين فردي زندگي را يك فروشگاه بزرگ مي داند كه او در آن آزاد است تا پرسه زند و هرچه را مي پسندد انتخاب كند او در حالي كه معناي امر قدسي را گم كرده غرق در گذار و ناپايداري است و اسم طبيعت فروتر خويش است او تسليم چيزي شده است كه فكر مي كند براي او آزادي مي آورد او با بن تقاوتي جريان نزولن چرخه تاريخي خويش را دنبال مي كند و در اين مسير با اين ادعا كه او خود سرنوشت خويش را بدست گرفته است فخر مي ورزد با اين حال او هنوز انسان است و دريغ و افسوس امر قدسي و ابري را مي خورد بنابراين به طرف يكي از هزاران طريقي مي رود كه نياز او را برآورده سازند از رمان هاي روانشناختي گرفته تا عرفانهاي دارو ابزاري
پروژه معنای واقعی هنر و هنرمند
هنر چه رحمانی باشد و چه شیطانی
ارتباط میان هنرهای سنتی و کاربردی بودن اشیاء
طبقه بندی هنرها بر طبق رسانه های آنها
اختلافات هنرها بر طبق رسانة آنها
هنر به مثابة تقلید بازنمایی