این مقاله بصورت Word و قابل ویرایش است همچنین آماده پرینت می باشد
موضوع : تحقیق اصول نقاشی ایرانی
براي نگارگر سنتي ذهنيت انديشگونگي و تفكر و درونگري هميشه شكل غالب را در هنر داشته است با پيروي كامل از مفهوم منفصل و گسسته از فضا نگارگر ايراني توانست سطح دو بعدي مينياتور را مبدل به تصويري از مراتب وجود سازد و موفق شد ببينده را از افق عادي و وجود مادي و وجدان روزانه خود به مرتبه اي عالي تر از وجود و آگاهي ارتقاء دهد و او را متوجه جهاني سازد مافوق اين جهان جسماني هنرمند براي القاي فضاي مورد نظر پيوسته از فراز به فرود از برون به درون از چپ به راست و از فضاي ايستا به فضاي پويا در حركت و نوسان است و مطابق با نياز تصويري عوامل متعددي را با يكديگر تنظيم و هماهنگ نموده و دنياي ويژه خود را عينيت بخشيده است حركت در نگارگري از سطحي است به سطح ديگر از افقي است به افق ديگر ولي نه به گونه اي كه موجب انفصال كل تصوير و داستان گردد بلكه استفاده از خطوط سطوح و نقش ها به گونه اي تنظيم و هماهنگ گشته كه فضايي منسجم از يك مضمون به دست مي دهد از ديگر ويژگيهاي قابل ملاحظه در نگارگري سنتي ايران پرداختن و به تصوير در آوردن عالم خيال و فضاي مثالي است اصولاً نگارگر ايراني از گذشته بسيار دور توجهي به بديهيات نداشته است او همواره طبيعت را به صورتي كه در عالم خيال تصور مي كند به تصوير در مي آورد نه آن گونه كه مي بينيد و اين به لحاظ عدم توانايي او نبوده بلكه به اين جهت است كه او مايل بوده است نه جهان ملموس بلكه دنيايي مثالي كه فارغ از مسايل عادي زندگي است به تصوير كشد تيتوس بوركهارك در اين زمينه مي گويد كلاً مينياتور ايراني در پي آن نيست كه جهان مادي را آن گونه كه به حواس مي آيد با همة ناهماهنگي ها و زشتي ها و تصادفات نا مطبوع آن مجسم كند بعنوان مثال اسب در نگارگري يكي از افراد نوع خويش نيست بلكه اسب ممتاز عالم مثل است كوشش او در خلق و القاي هر چه بيشتر زيبايي و تفهيم آن چيزي است كه نقاش خود مي انديشد يا تصور مي كند كه بينندة اثر او آرزوي ديدار آن را دارد در نگارگري ايراني ديد متمركز و نقطة عطف نقاشيهاي غربي وجود ندارد و به جاي آن سطوح خطوط رنگها و فضا بصورت منتشر تنظيم مي شود و چشم در جاي جاي تصوير به حركت در مي آيد در سنت نگارگري تيره گي بر فضاي تصوير حاكم نبوده است حتي در مواردي كه موضوع نگاره دال بر خبري از مرگ و فاجعه است با اعتقاد بر اين اصل كه روح انسان پس از مرگ به دنياي افضل عروج مي كند فضا منير و رنگ ها هر چند با توجه به موضوع به طيف خاكستري هاي رنگين نزديك گشته اند داراي تلألو لازم اند هرگز در پي رعايت تناسبات طبيعي اندام نيست و به عوض كوشش دارد تا فضاي تصوير را از نظر تركيب بندي تناسب لازم بخشد بيننده با حضور كانوني و متمركز انسان روبرو نيست و انسان جزء خردي از اجزاي هماهنگ و موزون اثر است نقاشي ايراني پيوند با ادبيات و كتاب آرايي دارد و نوعي روايتگري است موضوعهايي كه براي نگارگري انتخاب گرديده اكثراً مربوط به داستانهاي حماسي است و نبرد قهرمانان ايران باستان در شاهنامه و يا داستهاي اخلاقي در كليله و دمنه و خمسة نظامي و گلستان سعدي نگارگري ايراني داراي حركت است از افقي به افق ديگر بين فضاي دو بعدي و سه بعدي لكن هيچگان اين حركت منجر به فضاي سه بعدي محض نمي شود مفهوم نور به كلي تغيير مي كند نور تابع قوانين طبيعت نيست به همين دليل تقريباً سايه اي در آثار هنرمندان اين سبك وجود ندارد يك نور گسترده و يكدست روي اشياء وجود دارد نقاش ايراني در سطح آثارش از نور به طور يكسان بهره مي گيرد برخلاف نقاشان غربي كه با توجه به جهت و تمركز نور در بخشي از تابلو موضوع اصلي را مشخص مي كنند در نقاشيهاي ايراني كل اثر از روشني يكساني برخورد داراست و همچنين نور در نگارگريهاي ايراني جلوة غير زميني مي دهد و نقاشي را تبديل به يك آئينه روشن مي كند كه در آن وقايع و ماجراهاي عجيب مردم رنگها و مناظر يك وادي افسانه اي را كه قبلاً وضع شده مي بينيم بهره گيري از رنگهاي درخشان و لطيف از ويژگيهاي مهم نقاشي ايراني است ساده كردن رنگ يكي ديگر از روشهايي است كه هنرمند ايراني در ساده گرايي هر چه بيشتر در آثارش به كار مي بندد نقاش آگاهانه رنگهاي درخشان سرد و گرم را به صورتي هماهنگ و موزون در سطح نقاشي پخش كرده است البته رنگ زمينه اكثراً از رنگهاي پخته استفاده شده است رنگها زنده ترند در سطوح گسترده رنگ زنده وجود ندارد رنگهاي خالص در سطوح كوچكتر و پرسوناژها كار مي شود رنگهاي شكسته در پس زمينه استفاده مي شود يكي از ابتكارات هنرمند اسلامي ايراني محدوديت رنگ در آثار هنرهاي تجسمي مي باشد پس از به كار بردن رنگ هاي متعدد در كنار هم پرهيز كرده و استفاده از چنگ رنگ محدود منتها در تن هاي مختلف را مورد توجه قرار داده اند به اين ترتيب اثر خود را از تقليد بي چون و چراي حقيقت دورتر نموده و به طرف هنري انتزاعي كه از تصورات ذهني هنرمند نشأت گرفته سوق داده اند و در اين راه تنها از رنگهاي متضاد كه سلب آرامش مي نمايد دوري جسته و استفاده از تعداد يا رنگ و تن هاي مختلف را ترجيح مي داده كه همين نكته باعث ايجاد آرامش در سر تا سر اثر شده و جهان موضوع و شكل را به هم نزديك تر مي سازد تا به غير واقعي بودن فضاي اثر تاكيد بيشتر نمايد در نگارگري سنتي به كار رفتن رنگهاي جسمي و پوشاننده كه به خلاف رنگهاي روحي آبرنگ مانند داراي شخصيت و موجوديت ممتاز مي باشند هنرمند را در راه تنظيم سطوح متعادل در كنار هم تا اندازة زيادي ياري مي نمايد
نقش نور و رنگ در نگارگري ايراني